خاطرات18ماهگي زندگيم
سلام نفس من .سلام زندگي من رهام جون ديشب تا 4صبح نخوابيدي نذاشتي منم بخوابم الان چشام باز نميشه طبق معمول دندونات اذيتت مي كرد بميرم برات .ژل دندونتم خونه خودمون بود آخه ديشب خونه مامان جون بوديم.بابايي رفت كه يه شب زود بخوابه منو تو مونديم پيش خاله ها و دايي جون خلاصه ساعت 3صبح ديگه گريه هات اوج گرفت و همه رو بيدار كردي زنگ زدم خونه( بابايي طفلك خيلي ترسيده بود )كه ژل دندونتو بياره حاجي گفت من ميرم ميارمش .(خدارو شكر خونه هامون نزديك همه)ژل و كه زدم به دندونت نيم ساعته خوابت برد الهي من فدات شم كه اشكات همين طور صورت ماهتو خيس مي كرد.ديروز عصر اتاق خاله پريوش داشتي فيلم عروسي خاله مرجان ونگاه مي كدي تو اون موقع 6ماهه تو شكم من بود...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
12:34