خاطرات 18 ماهگی رهام جون
سلام به عزيز دلم .رهام جون جديداً خيلي ماماني و بوس مي كني نمي دوني چقد حال مي كنم با اين كارت مامان فداي مهربونيات.
پريشب ساعت 1تازه يادت افتاد ه بود بري اتاقت بازي كني دست منو گرفتي بردي اتاقت منم كه طبق معمول تسليمم جالب بود از تو كشو كمدت كلاهتو برداشته بودي مي گفتي بزارم سرم آخه اصلاً از كلاه خوشت نمياد بيرون كه ميريم همش ميگي دَردَر(يعني كلاه تو دربيارم).ببين نصفه شبي اتاقتو چيكار كردي.منم گيج خواب بودم
جديداً همش دوست داري با كالسكت بازي كني خستم مي كني ولي اينقد كه تو فسقلي شيريني خستگي و به جون مي خرم .تو اتاق خودمم قايمش مي كنم تو كمد ميري در كمد و باز مي كني ميگي قان قان.تو خونه همش دوست داري توش بشيني
فداي چشاتاز خداي خودم سپاسگزارم كه تو رو به من داده عزيزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی