خاطرات17ماهگی فسقلي
سلام رهام جونم
ماماني ديشب همه دور هم شب يلداي سال 1390و به بهترين شكل گذرونديم.خيلي خوش گذشت عزيزدلم .تو هم كه با مهديار حسابي تركوندي.ديروز از سر كار كه برگشتم ليلا جون ومهديار و مامان اينا خونمون بودن نهار با هم بوديم.اومدم ديدم تو فسقلي طبق معمول به مهديار زور ميگي و يه كار بدي كه انجام ميدادي و من دوسش نداشتم اروم در گوشت بگم مهديار و مي زدي از دوستاي عزيزم مي خوام اگه راهكاري برا اين كار دارن به منم بگن رهام همه رو مي زنه نمي دونم اقتضاي سنته نمي دونم ولي من كه خيلي نگرانم عزيزدلم دلمم نمياد دعوات كنم .اميدوارم زود زود اين عادتت و ترك بدي هستي من. ولي اخر شب ديگه ول كن مهديار نبودي همش بوسش مي كردي فك كنم يواش يواش داشتي باهاش دوست مي شدي .چندتا عكس از بزم ديشب گرفتم برات ميزارم يادگاري يلداي 90.
ميگو برا رهامي گلم كه خيلي هم خوشت مياد
رهامي اينم هندونه شب يلدامون كه بابا جوني هندونه ديم خريده بود(بهش ميگن هندونه آناناسي )خيلي خوشمزه بود
به خاطر فسقلي خودم كه عاشق كيكِ برات كيك درستيدم.اينم كيك و نسكافه آخر مهموني
رهامي ديشب هركي يه تيكه از وسيله خودش انداخت تو كوزه و من براشون فال حافظ مي گرفتم و مهديار يكي يكي انگشترا رو (اخه اكثراً انگشتر انداخته بودن) در مي اورد تو هم خيره شده بودي به مهديار و روبروش نشسته بودي تكون نمي خوردي برا تو هم فال گرفتم يادم رفت همراهم بيارم فالامونو.ميارم برات مي نويسم عزيزدلم.برا سه تامونم خوب اومد.
خب اينم از يلداي 90اميدوارم ساليان سال كنارهم خوش بگذرونيم.