عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 8 سال و 10 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

تصادف بابايي

سلام بهونۀ زندگيم رهام جونم تو هفتۀ گذشته يه اتفاق بد افتاد البته دو تا كه اوليشو تو پست قبلي برات گذاشتم (تصادف بابايي) فرداي همون روز بابايي و عمو حسام رفته بودن  يكي از شهرستانهاي اطراف كه راه برگشت گرفتار كولاك شده بودن و 20تا ماشين با هم تصادف كرده بودن  و چند نفر فوت شده بود ماشين عمو حسام داغون داغون شده بود حالا خدا رو شكر به خودشون چيزي نشده بود .(تو همون جادۀ لعنتي عمو احسانت و از دست داديم 20سالش بود سال 80فوت شد)ماشين و گذاشته بودن و خودشون با بقيه مسافراي درگير كولاك اومده بودن  تا 24ساعت راهها بسته بود بعد از 24ساعت ماشينو با جرثقيل آوردن توماشين تا سقفش پر برف بود اشكام همين طور مي اومد وقتي ماشينو ديدم ...
20 اسفند 1390

رهام جون20ماهه شد

                                                          سلام عشق من عزيزدلم امروز 20ماهه شدي قربونت برم 20ماهگيت مبارك خاله پريوشم برات كيك درست كرد دستت درد نكنه خاله جونم رهام جون جديداً يادگرفتي همش ميگي بگل (بغل) با صداي بلند داد مي زني مونا بگل قربون صدات برم.ديروز جمعه بود و اولين برف اساسي زمستون 90 تو شهرمون اومد خيلي باحال بود همه جا سفيد...
14 اسفند 1390

خاطرات 19ماهگي طوطی مامان

                                                              سلام زندگيم رهام جون ديروز خواهري اميرحسين(پسردايي من ) به دنيا اومد رفتيم ديديمش نمي دوني چقد ذوق كرده بودي الهي فدات شم كه اينقد ني ني ها رو دوست داري .بعد از عيادت نيكي كوچولو (فعلاً اسمش نيكي) رفتيم خونه معين (پسر خاله بنده) عيادت فاطي جون خاله من آخه خورده زمين و پاش آس...
8 اسفند 1390

اشك پدر براي پسر

                                                                     سلام خوشگل مامان رهام مامان ديروز ظهر كه از سر كار برگشتم ديدم با مامان جون تو تراس خونه وايستاديد و به كبوترات نگاه مي كردي كه اومده بودن دون بخورن. تا ما رو ديدي داد زدي مونا مونا قربونت برم كه ياد گرفتي اسمم و صدا مي زني فك كنم ا...
2 اسفند 1390

خاطرات 19ماهگي طوطی مامان

                                                                   سلام ستاره من رهام عزيزم روز به روز شيرين تر مي شي قربونت برم جديداً ياد گرفتي ميگي چَش (چشم) تو هر چيزي كه از من مي خواي من ميگم چشم تو هم ياد گرفتي مثلاً مياي ميگي ناناي منم ميگم رهام جون ناناي بزارم ميگي بيَه منم ميگم چشم تو هم بعد از اين كه ميگي ...
1 اسفند 1390

خاطرات 19ماهگي عسلم

سلام عسلم رهام جونم امروز صبح همش گریه می کردی و نمی زاشتی بیام سرکار الهی مامان بمیره برات که دیگه طاقت دوریمو نداری.رهام جون جدیداً علاقه زیادی به خرگوش پریوش جون پیدا کردی و روی اون می خوابی   رهام جون برا ١٩ماهگیت کادو نخریده بودم اعصابم خورد بود  پنج شنبه با بابا جونی رفتیم برات رنگ انگشتی خریدیم و یه برج قورباغه خریدیم که خیلی خوشت اومد کتاب حسنی نگو یه دسته گلم برات خریدم با یه عالمه برچسب . رو جعبه رنگ انگشتی نوشته بود زیر ٣سال ممنوع منم ترسیدم بدم باهاش بازی کنی. رهام عزیزم روز به روز به لغاتی که می تونی تلفظ کنی اضافه میشه ١- باشو (پاشو)       ٢- ش...
24 بهمن 1390

19ماهگيت مبارك

    هورا هورا رهام 19ماهه شد .مبارك باشه عزيزدلم اميدوارم 1000ساله شي قربونت برم.ديروز نرفتم سركار با بابا جوني برديمت واكسن زدي واي كه چقد استرس داشتم از صبح نفسم بالا نمي اومد دلم برات مي سوخت وقتي لباساتو تنت مي كردم مي گفتي دَدَر دَدَر مامان بميره برات خلاصه برديمت و دو تا دستاتم واكسن زديم.قدت شده بود 86 و وزنت 12.5كيلو خوب بود خدا رو شكر هم قدت هم وزنت.كل روز و تب داشتي ديشبم تا صبح تب كرده بودي بابايي طفلك خيلي نگرونت بود همش پاشويت مي كرد دستش درد نكنه.ديروز با خاله برات كيك 19ماهگيت و پختيم .دستت درد نكنه پريوش جون كه بهم كمك كردي.رهام جون ديگه ياد گرفتي هرچي بهت ميگيم با تكون دادن سرت ميگي بَيِه .ياد گرفتي ميگ...
16 بهمن 1390

شيرين كاريهاي 18 ماهگی رهام جون

سلام جوجه من رهام عزيزم دو روز آخر ماه صفر روضه داشتيم.برا خريد خونه نذر كرده بودم كه بلاخره ادا شد.خيلي خوب برگزار شد روز اول كه قبل مراسم خوابت برد ميسي پسرگلم كه خوابيدي . اما روز دوم تلافي كردي .در اتاقتو قفل كردم بچه ها اتاقتو بهم نريزن ولي از اول مراسم نشستي دم در اتاقت و داد زدي درَ در َ و با مشت مي كوبيدي به در منم دلم نيومد ناراحتت كنم ولي آخر مهموني اتاقت وحشتناك شده بود .خانومي كه روضه مي خوند و با دقت نگاه مي كردي تا ميكروفن و گذاشت زمين رفتي برداشتي شيطون من آخه ارگ خودتم ميكروفن داره فك كردي مال خودته روز 5 شنبه هفته پيش از سر كار كه اومدم خونه (خونه مادر جون بودي)ديدم پيشونيت باد كرده و كبود شده واي نمي دوني چه...
12 بهمن 1390