عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

خوش اومدی

                  

 اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ*
لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ کَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ*

 

                                                                      

 

 

 

تولد ده سالگی رهامم

سلام پسر عزیزم دورت بگردم‌امسال چقد خوشحال بودی که سنت دورقمی میشد و من تو دلم میگفتم ای جان مادر خیلی خوشحال نباش و عجله نکن برای بزرگ شدن دنیای ما بزرگا خیلی بی رحمه خوش به حالت که فعلا کوچولویی و از زندگی لذت میبری دوره زمونه عوض شده دلا کوچیک شده قلبا سنگ شده امروز که دارم اینا رو برات مینویسم حال روحی خوبی ندارم مامان پروین و خاله ها کرونا گرفتن خیلی کلافم مامانم خیلی سخت مبتلا شده مامان مریم(مامان بزرگم)سکته کرده افتاده لگنش شکسته دنیاعجیب ترسناک شده ..... امسال هم بخاطر کرونا هیچ مراسمی نداشتیم و خلاصه شد به عکسایی که برات میزارم کادوی اصلیتم کنسول بازی(ps4)  یک...
2 خرداد 1400

سال ۹۹و پایان قرن

سلام عزیزای دلم  بعد از مدتها فرصتی شد سری به وبلاگتون بزنم چه گردو خاکی اینجا رو گرفته وقتی فک میکنم کمی به عقب برمیگردم چقد دنیا جای بهتری بود برای زندگی کردن وقتی تکنولوژی در این حد پیشرفت نکرده بود با اومدن شبکه های اجتماعی مختلف بیشتر تایم های خالیمون اونجا هدر میره و من با وجودی که خیلی مدیریت میکنم بازم جز لاینفک زندگیها و روزمرگیهامون شده خب براتون از سال ۹۹بگم فک میکردم عجیب تر از سال۹۸نخواهیم داشت ولی امان از سال ۹۹که جز درودیوار خونه چیز دیگه ی رو ندیدیم چقد سخته مدام خونه بودن  عید و که کلا قرنطینه بودیم و مدارس هم باز نشد و همه چی بهم ریخت و بصورت انلاین امتحانات کلاس چهارمو دادیم  گیتار هم خصوصی شد و ...
31 ارديبهشت 1400

هفت سین 99

سال 99 با کوید 19 (کرونا)شروع شد و تو خونه قرنطینه بودیم و تفریحی نبود جز دورهمی خودمون 4 نفر سخت بود ولی همین که کنارهم بودیم و سالم خداروهزارمرتبه شکر هفت سين ٩٩ با رهام دعوات شده بود 😬 عشقای من  این کرونا فقط تپلتون کرد😰😰😰 وضعیت خونه تو قرنطینه تولد سي و هفت سالگيم با كيك خونگي پريوش و سوپرايز خواهري عزيزم🎁🎊 اولین سیزده بدر عمرمون تنها و غریب تو خونه جوجه زدیم😖😖 ...
19 فروردين 1399

تولد 9سالگی رهام

رهام عزیزم امیدواریم هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و علتی باشد برای زندگی نه روز مره گی پسرم تولدت مبارک رهام عزیزم طبق خواسته ی خودت امسال تولدت رو تو کافی شاپ با دوستات جشن بگیریم به خاطر اینکه تولدت تابستون هست تو اردیبهشت برات جشن گرفتیم که همه ی دوستات باشن                    وقتی شمع های کیک تولدت رو فوت می کنی به یاد داشته باش که عشق تو مثل شمعیه که تا ابد توی قلب من و پدرت می سوزه دوستت دارم     گل زیبای زندگی من، عزیز و دردانه...
19 فروردين 1399

سال 98 عجیب و غریب

فرزندانم…جان جهانم … من بـه خدایی ایمان دارم کـه … همین نزدیکی ست … وبه دعای مادرانی کـه … از ته دل سر بـه سوی اسمان می‌برند .. و خدای فرزندانشان را صدا می زنند … فرزندانم من بـه باران الهی ایمان دارم … وخدایی را کـه … همین نزدیکی ست … و صدای مادران را می‌شنود … سوگند می‌دهم … فرزندان خوب مان رادر پناه خودش حفظ کند امین سلام قند عسل های من امروز میخوام از سال 98 براتون بنویسم سالی که با تحریم های سخت تر امریکا علیه کشورمون آغاز شد و با اتفاقات خیلی وحشتناکی ت...
7 فروردين 1399

پاییز 97

خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس، بزرگترین نعمت و باشکوه ترین لحظات دانستی … خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ، بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم … بگذار آرام باشم … به کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی … فاش میگویم این حس را تا کنون لمس نکرده بودم … اینگونه عاشقی کردن را خودت به من آموختی …. احساس خودت به تمام بنده هایت …. آری حس مادری ام را میگویم سلام عزیزای دلم  خیلی خوشحالم که باز فرصت پیدا کردم براتون بنویسم و خاطرات شیرین کودکی تون رو براتون ثبت کنم رهام قشنگم امسال کلاس سومی شدی باورم نمیشه اینقد زود بزرگ شدی و داری قد میکشی معلم امسالت یه معلم ...
30 آذر 1397

سال 97 با دوتا فرشته های نازم

سلام مهربونای مامان تابستون 97 با کلی روزای خوب و بد با شما خوشگلای من گذشت رهام امسال تصمیم گرفتی کلاسهای ورزشی بری والیبال و شنا به اضافه ی چرتکه که از سال پیش میرفتی خلاصه حسابی سرت شلوغ شد بود برا کلاسات سرویس گرفتم که خودمون راحت باشیم من خوش خیال!!!!!!!!!!!!!!!!! یکهفته بود میرفتی شنا که ساز ناسازگاری زدی که دوست ندارم و علاقه ندارم خواستم به نظرت احترام بزارم ترسیدم مثل فوبیای آسانسورت اینم تو ذهنت بمونه (حضور ذهن ندارم برات نوشتم یا نه تابستون 95 خونه ی خاله نرگس یک ربع موندی تو آسانسور بدون اینکه من بفهمم دیگه ترس مونده تو جونت مشاورم بردمت با آسانسور خونه ی خودمون مشکلی نداری ولی جای جدید که میریم دلهره داری و قبلش ...
9 آبان 1397