خاطرات 17ماهگی گل پسر مامانی
سلام رهام جون
طبق قولي كه تو پست قبلي دادم فال شب يلدا رو برات مي نويسم
فال آقا رهام
تصميم به كاري گرفته اي،در انجامش شك نكن و دل به خدا بسپار،براي كاري كه مي خواهي بكني؛همت داشته باش اگر نااميد باشي موفق نمي شوي.اگر اميد به خدا داشته باشي غم به دلت راه پيدا
نمي كند.
راستي يادم رفت برات بنويسم خاله پريوش برات يه عروسك خريده بود برا شب يلدا.مامان جوني هم بهت 500000تومن پول داد.دستشون درد نكنه
پسر خوشگلم اين دو روز تعطيلي خونه مادر جون بوديم خوش گذشت. ديروز با باباجوني رفتي حموم ناز بودي نازتر شدي.ديشب خونه مادرجون كلي بازي كرديم با همديگه اما اخرش حسابي از دماغمون دراومد.از رو تخت خودتو پرت مي كردي رو زمين منم رو زمين كلي رختخواب انداخته بودم كه فسقليم اذيت نشه.يه دفعه پات پيچ خورد شروع كردي به گريه اولش يه لحظه نفست بند اومد حالا نمي دونم برا اون بود يا برا پر كردنت نمي دونم ولي يهو كل غذايي كه خورده بودي بالا آوردي الهي كه من بميرم برات .خيلي ترسيديم .رهام تو رو خدا مراقب خودت باش هميشه هميشه من بدون تو هيچم .پوچم اينا رو مي نويسم بزرگ شدي خودت بخوني تو رو خدا مراقب خودت باش ماماني عاشقانه دوست داره.
رهامي روز جمعه من آزمون داشتم علوم پزشكي حسابدار مي خواست منم امتحان دادم خوب بود ولي فك نكنم قبول شم آخه چندنفر بيشتر نمي خواد.ماماني برام دعا كن.با بابايي اومدين دنبالم از دور منو ديده بودي داد مي زدي مامان مامان .منم بدو بدو اومدم پيشت رفتيم يه دوري زديم.تو هم جديداً ياد گرفتي شيشه ماشينو ميدي پايين دستاتو با سرت مياري بيرون با صداي بلند مي خندي .خيلي كارت خطرناكِ مامان جون
واما عكس
اينم چادري كه خاله مرجان پارسال برا ختنه كردنت برات خريد بود تازه برات بازش كردم ميري توش بالشتو مي بري ميگي لالا