خاطرات 17ماهگی گل پسر مامانی
سلام زندگیم
رهام عزیزم دوباره جفتمون مریض شدیم. تو که گلو درد داری و منم از تو بدتر.امیدوارم هر چه زودتر خوب شیم.چندروزپیش تب خیلی شدیدی کردی زنگ زدم دکترت نبود بردمت پیش یه دکتر دیگه .تو مطب همه فک می کردن دخملی آخه موهاتو بسته بودم.
رهام جون با خاله پریوش و مامان جون رفتیم برا شون مبل خریدیم از نمایشگاه.این دومین نمایشگاهی بودکه باهم میرفتيم یه بارم با باباجون رفتیم نمایشگاه گل و گیاه که اولین نمایشگاهی بود که باهم رفتیم.
عزیزدلم اصلاً میوه نمی خوری برات میوه ها رو تزیین می کنم که مثلاً بخوری که همه رو بابایی می زنه تو رگ
رهام جون طبق معمول با پريز برق بازي مي كنه .نكن مامان جون خطرناكه
رهام جون درحال صحبت كردن با جفت گوشياي من
عزيزدلم جمعه خونه اميرحسين(دايي علي من)بوديم خوش گذشت خواهري امير دوماه ديگه به دنيا مياد رفته بودي تو لندوي بچگيهاي اميرحسين خيلي خوشت اومده بود.اميرحسين بهت ياد داده بود مي گفتي ابولفضل به زبون خودت مي گفتي ابوبض.انقد بامزه تند تند ميگي بدابدابدابدا.ماماني ميگه رهام خارجي صحبت مي كنه.خيلي شيرين شدي عزيزدلم
ديروز باهم ديگه رفتيم دوش گرفتيم برا اولين بار تنهايي بردمت حموم آخه حتماً بايد يكي بيرون باشه لباساتو تنت كنه سخت بود ولي خيلي حال كرديم.كلي آب بازي كرديم.پسمل خوبي شدي شبا هم زودتر از قبل مي خوابي منم يك ساعتي بيشتر مي خوابم.مرسي عزيزم كه زود مي خوابي البته زودي كه ميگم ساعت 12.30نه 9شب
نفس من خيلي دوست دارم يكي يكدونه من
رهام جون امروز سالگرد ازدواج من وبابايه. 12دي 1380عقد كرديم 12 دي 1381ازدواج كرديم.چقد زود گذشت.
يكشنبه برديمت پيش دكتر خودت گفت وزنت 12.300بوده .دكترت راضي بود.فقط گفت يه كم گلوت ملتهب شده اميدوارم كه زود زود خوب شي عزيز مامان.دكترت گفت برا دندون درآوردنته كه يه كم تب مي كني.