عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

خاطرات 17ماهگی گل پسر مامانی

1390/10/13 11:17
899 بازدید
اشتراک گذاری

سلام زندگیم

رهام عزیزم دوباره جفتمون مریض شدیمniniweblog.com. تو که گلو درد داری و منم از تو بدتر.امیدوارم هر چه زودتر خوب شیم.چندروزپیش تب خیلی  شدیدی کردی زنگ زدم دکترت نبود بردمت پیش یه دکتر دیگه .تو مطب همه فک می کردن دخملی آخه موهاتو بسته بودم.ziba

رهام جون با خاله پریوش و مامان جون رفتیم برا شون مبل خریدیم از نمایشگاه.این دومین نمایشگاهی  بودکه باهم میرفتيم یه بارم با باباجون رفتیم نمایشگاه گل و گیاه که اولین نمایشگاهی بود که باهم رفتیم.ziba

عزیزدلم اصلاً میوه نمی خوری برات میوه ها رو تزیین می کنم که مثلاً بخوری که همه رو بابایی می زنه تو رگ niniweblog.com

رهام جون طبق معمول با پريز برق بازي مي كنه .نكن مامان جون خطرناكه

شکلکهای جالب آروین

رهام جون درحال صحبت كردن با جفت گوشياي من

شکلکهای جالب آروین

عزيزدلم جمعه خونه اميرحسين(دايي علي من)بوديم خوش گذشت خواهري امير دوماه ديگه به دنيا مياد رفته بودي تو لندوي بچگيهاي اميرحسين خيلي خوشت اومده بود.اميرحسين بهت ياد داده بود مي گفتي ابولفضل به زبون خودت مي گفتي ابوبض.انقد بامزه تند تند ميگي بدابدابدابدا.ماماني ميگه رهام خارجي صحبت مي كنه.خيلي شيرين شدي عزيزدلم

 شکلکهای جالب آروین

ديروز باهم ديگه رفتيم دوش گرفتيم برا اولين بار تنهايي بردمت حموم آخه حتماً بايد يكي بيرون باشه لباساتو تنت كنه سخت بود ولي خيلي حال كرديم.كلي آب بازي كرديم.پسمل خوبي شدي شبا هم زودتر از قبل مي خوابي منم يك ساعتي بيشتر مي خوابم.مرسي عزيزم كه زود مي خوابي البته زودي كه ميگم ساعت 12.30نه 9شب

نفس من خيلي دوست دارم يكي يكدونه منماچ

رهام جون امروز سالگرد ازدواج من وبابايه. 12دي 1380عقد كرديم 12 دي 1381ازدواج كرديم.چقد زود گذشت.

يكشنبه برديمت پيش دكتر خودت گفت  وزنت 12.300بوده .دكترت راضي بود.فقط گفت يه كم گلوت ملتهب شده اميدوارم كه زود زود خوب شي عزيز مامان.دكترت گفت برا دندون درآوردنته كه يه كم تب مي كني.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان الینا
12 دی 90 13:36
انشاالله که زود زود خوب شین عزیزخاله مامان رهام لطفا از این حفاظ های پریز برق بخرید خدایی نکرده مشکلی پیش نیاد البته ببخشید دخالت میکنم


چشم خودمم تو فكرش بودم.اين چه حرفيه خيلي خوشحال ميشم به فكرپسمل منم هستي زينب جون.
مامان الینا
12 دی 90 13:39
سالگرد ازدواجتون مبارک باشه اناشاالله که با داشتن همچین نعمتی بیشتر از قبل خوشبختی رو احساس کنید وانشاالله که همیشه سالم وسلامت باشید


مرسي عزيزم
مامان الینا
12 دی 90 13:42
خاله جون دلم خیلی برات تنگیده بود هرروز میومدم ولی خبری نبود امروز دیگه اومدم که حالتون رو بپرسم که خوشبختانه مامان جونی پست جدیدرو گذاشت عافیت باشه رهام جون ماه من هززززاااار ماشاالله


ببخشيد يه كم سرم شلوغ بود زينب جون

مامان رامیلا
13 دی 90 11:25
سلام گلم ، رهام جونم چطوره 10000000000 بوس برای رهام جون .


واي مرسي عزيزم اين همه بوس


مامان الینا
13 دی 90 12:04
مامان رهام عزیز نمیدونید از موقعی که الینا اومده آرزو دارم یه شب زود لالاکنه الان که سرما داره به خاطر اینکه داروهاش خواب آور دارن یعنی زود میخوابه اما چه زودی ساعت دوونیم شب برعکس دو تا دختر خواهرام اینقدر زود میخوابن ولی الینا سر شب که میشه ماشاالله انرژیش بیشتر میشه وکتاباشو میاره میگه برام بخونیدیا وسیله های بازیشو در میاره میگه بازی کنیم


دقيقاً مثل رهام من

مامانی درسا
15 دی 90 14:44
عزیزم هجده ماهگیت مبارک . انشاالله 180 ساله بشی . گلم .


ميسي خاله جون
د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
9 آذر 91 21:29
ای جاااااااانم کلا حال کردیم با این کلمه همشو بابایی میزنه تو رگ.............
باباها همشون شکموهسن
من که دوقاشق آب پرتقال میدم دست بابا بدش به دخملی خودش میخوره میگه خوب نمیخورد.......
خدا به داد روزی برسه بخوام میوه هم تزئین کنم براش....


د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
9 آذر 91 21:29
ای فدای اون گوشی بدست گرفتنت بشم خاله.....با دخملا پیج نکنی هاااااااااااا


سعی می کنم ولی قول نمیدم