عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

خاطرات جامونده بهار94-مسافرت شمال وآخری تلــــــــــخ

کیستی تو؟؟؟؟ ای بهترین داشته ام!!! لذت بودنت را قدر دانم....شکر که هستی.... همدلی کردی با دل من... همدلت هستم تا بی نهایت.... سلام کلوچه ناز من مهربون من ..عزیزمن ...شیطون کوچولوی مونا...ب جرات میتونم بگم که چندبرابر شیطون تر از قبل شدی ولی در کنار شیطنت کودکانت اون معصومیت و مهربونیت به من چشمک میزنه و حرفای قشنگت به من قدرت تحمل یه سری کارات و میده ....رهامم قربونت برم این روزاهوای دل مامان یه کم ابریه دلم از دنیا و بی رحمیش گرفته ...ببخش منو که نمیتونم به یک سری از وظایفم جامعه عمل بپوشونم..ببخش اگه برات وقت کمی میزارم...رهامم؛ عزیزم...چقـــــــــــــد خوبه که کنارمی خدا جونم قربون بزرگیت برم ممنونم به خاط...
16 تير 1394

اولین پست بهار1394

تکرار همه چیز تو دنیا خسته کننده است اما تو مثل نفسی تکرارت تضمین زندگی منه . . . سلام شرینی زندگیم ازخدای متعال سپاسگزارم ک یه سال دیگه رو با وجود نازنینت شروع کردیم و لذت اومدن بهار و برامون دوچندان کردی....امسال هم تعطیلات در کنار وجود نازنینت خیلی بهمون خوش گذشت ...تعطیلات تصمیم گرفتیم مسافرت نریم و بابا هم به کاراش برسه..فک میکردم خسته کننده باشه ولی برعکس فوق العاده بهمون خوش گذشت مخصوصا وقتی که دختردایی های بابا از اصفهان اومدن و باهم بودیم..عارف جون و الهام جون هم نامزد شدن..براشون آرزوی خوشبختی میکنم ... رهامم شبا موقع  خواب برات یه کتاب میخونم بعدش ی سوره کوچیک و در آخر دعا میکنیم و خدا رو شکر میکنیم ک...
28 فروردين 1394

گل باغ زندگیم چهارسال و شش ماهه شد

نمیدانم تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم یا نفسم را به اندازه ی تو ؟ نمیدانم چون تو را دوست دارم نفس میکشم یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم ؟ نمیدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست یا تکرار دوست داشتن تو زندگیَم ؟ تنها میدانم ، بسیار میخواهم تو را … عشق من سلام...دوماهی میشه که برات چیزی ننوشتم نمیخوام خیلی مطالب وبت زیاد شه که بزرگ شدی وقت داشته باشی همشونو بخونی و از زیادی مطالب خسته نشی...این شبکه های اجتماعی هم بیشتر وقتم و پر کرده و خیلی از عکساتو واسه دوستای مجازیم تو لاین میزارم که ببینن ..مرسی از دوستایی که پیگیر هستن و جویای حال ما... قند عسلم روز به روز مهربون تر و ملوس تر میشی...شبا موقع خواب واسم شیرین زبونی می...
14 بهمن 1393

عشق زندگیم 4سال و 4ماهه شد

سلام عشق زندگی مامان و بابا رهامم وجود گرم و نازنینت باعث شد روزها و شب هامون با صدای خنده و شیطنتات به شادی سپری شه...من و بابا خیلی خوشبختیم ک خدا تو عزیزدل و وارد زندگیمون کرد...تو برکت زندگیمونی ....رهام جونم باورم نمیشه با علاقه میری مهد مخصوصا روزای اسباب بازی رو خیلی دوست داری...کلاسهای فوق برنامه هم موسیقی(بلـــــز)و زبان انگلیسی و نقاشی نوشتمت قرآن هم نوشتم که متاسفانه 5شنبه ها بود منم دوس نداشتم 5شنبه بری مهد اینه که نشد بری....بیشتر از همه  ب موسیقی علاقه نشون میدی...از مهد که میرسی میگی شما عزیز دل منی دلم برات تنگ شده بود .......عاشق این شیرین زبونیتم مامان مونا یه چیزی بگم ببخشید کوچولوبودم شما رو اذیت میکرد...
14 آذر 1393

بلاخره موفق شدم....

سلام عسل مامان رهام قشنگم بلاخره رضایت دادی من بزارمت مهد و من دیگه تو حیاط نشینم(البته میگی خونه نباشی برو اداره کار ،خونه نمونیا )19مهررفتم باافسانه جون مدیر مهد صحبت کردم گفتم من چیکار کنم تا کی ادامه بدم !!!!!!!!!!گفت به نظرم همین امروز برو.گفتم دم مهد که می رسیم میگه مونا جون شما قول دادی پس زیر قولت نمیزنی تو حیاط می مونی ؟ منم واقعا می موندم چی بت بگم!!!!!!!!!!!..از کلاس صدات کردیم اومدی بیرون بهت گفتم من میرم بیرون ولی قول میدم سر یک ساعت بیام پیشت ساعتم و باز کردم دادم دستت گفتم این عقربه بیاد رو یازده من میام پیشت قول میدم..قول قبلی من تا امروز بود ..شوک شدی دستام و تند تند می بوسیدی و گریه میکردی التماس که خواهش میکنم ...
25 مهر 1393

فندق مامان و مهد رفتن پر دردسر

اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد. اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند و خانواده، بی مفهوم ترین واژه ای می شد که در لغت نامه ها می شد پیدا کنی. پسر قشنگم سلام.... رهام جونم از نیمه دوم شهریور 1393باهمدیگه (البته به اتفاق گیتا جون وآدرین ع...
17 مهر 1393

تولد 4سالگی مونس مامان

سلام به تموم عزیزای دلم...نمیدونم چرا دیگه مث قبل فرصت نوشتن پیدا نمیکنم....پسرگلم مونس و همدمم مامان و ببخش عزیزدلم.... از تموم دوستای خوبم معذرت میخوام  بدون دادن جواب کامنتاتونو تایید کردم عذر منو بپذیرید عکس رهام جون تو صفحۀ متولدین امروز سایت نی نی وبلاگ رهام عزیزم امسال تصمیم نداشتم واست تم درست کنم چند روز به تولدت ازت خواستم کیک تولدتتو انتخاب کنی ..گفتی زنبور دوست دارم..منم اطاعت امر کردم و یه روز مونده ب جشنت یه سری تزئینات رو برات انجام دادم. خوش آمدگویی یه سوتی هم دادم حرف اول اسمتو برعکس چسبوندم(مامان جان عجله ای شد ببخشید) گیف تولد رهام جون کیک تولد رهام یکی یکدونم غذا...
16 شهريور 1393

رهامم ...نفسمممممم...عششششششقم 4ساله شد

دددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددست .....جییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ.....هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا رهامم 4ساله شد تمام وجودم را در قلبم ، قلبم را در چشمانم ، چشمانم را در زبانم خلاصه می کنم تا بگویم روز تولدت مبارک روز تولدت ستاره ها دمیدند ، پرستوهای عاشق به خونشون رسیدند روز تولدت بخت من از راه رسید ، نیمه جونی،جون گرفت تشنه به دریا رسید تکرار حرفهای منی مثل سرود زندگی ، عشقت شده برای من بود و نبود زندگی   کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گ...
14 مرداد 1393

شیرین زبونیهای قندعسل_زیباکنارتیرماه93

سلام دردونۀ مامان رهام جونم خدارو شاکرم روزهای زیبایی رو باتو تجربه میکنم هر روز بهتر از دیروز خوشحالم که تو رو دارم و هر روز شاهد بزرگ شدن و عاقل شدنت هستم دیگه همه چی رو درک میکنی و من لذت می برم میبینم پسرکوچولوی من با لبخند من خوشحال میشه و با ناراحتی و غمم گریون میشه.. چند وقتی هست که عجیب کف پاهام درد میکنه و صبحها ک از خواب پامیشم با درد عجیبی ازجام بلند میشم طوری درد میکنه که یه مواقعی مجبور میشم نشسته نماز بخونم که این موضوع پسرکوچولوی منو ناراحت میکنه و کل تایم نمازخوندن من؛ کنارم میمونه و با دستای مهربونش صورت و سرم و نوازش می کنه و مدام تکرار میکنه مونا جون چرا اینطوری نمازمی خونی من غصه میخورم گریه می ک...
28 تير 1393