شیرین زبونیهای قندعسل_زیباکنارتیرماه93
سلام دردونۀ مامان
رهام جونم خدارو شاکرم روزهای زیبایی رو باتو تجربه میکنم هر روز بهتر از دیروز خوشحالم که تو رو دارم و هر روز شاهد بزرگ شدن و عاقل شدنت هستم دیگه همه چی رو درک میکنی و من لذت می برم میبینم پسرکوچولوی من با لبخند من خوشحال میشه و با ناراحتی و غمم گریون میشه..
چند وقتی هست که عجیب کف پاهام درد میکنه و صبحها ک از خواب پامیشم با درد عجیبی ازجام بلند میشم طوری درد میکنه که یه مواقعی مجبور میشم نشسته نماز بخونم که این موضوع پسرکوچولوی منو ناراحت میکنه و کل تایم نمازخوندن من؛ کنارم میمونه و با دستای مهربونش صورت و سرم و نوازش می کنه و مدام تکرار میکنه مونا جون چرا اینطوری نمازمی خونی من غصه میخورم گریه می کنم..خیلی دلم واست میسوزه ..الهی من دورت بگردم که این همه با احساسی
خاله مرجان بینیشو عمل کرده مدام میرفتی چسب می آوردی میگفتی چسب بزن منم بینیمو عمل کنم...
جدیداً یادگرفتی موقع نمازخوندن من زنگ میزنی به مامانم (میدونی که من نمیتونم صحبت کنم)میگی مامان پروین من تنهام مامانم رفته اداره کار بیاید دنبال من بعد به من نگاه میکنی میخندی دستتو میزاری جلو بینیت میگی هیس هیس
با پدرجونو مامان زهرا رفته بودیم بیرون مامان زهرا روزه بود شما آب خواستی برات آب معدنی گرفتیم یه کم خوردی گذاشتیش کنار مامان زهرا بنده خدا تو ماشین موقع افطار که شد آب معدنی شما رو خورد بعد شما گفتی آب من کو مامانی گفت وااای ببخشید من خوردم شما گفتی آخه تازه خریده بودمش ولی نوشه جونت الهی قربون اون فهم و شعورت برم من
به DVDهم میگی DDD....این روزها فقط کارتن باب اسفنجی رو نگاه میکنی فک کن هرCDرو چندبار
توفکر اینم که بزارمت کلاس ازت سئوال میکنم چه کلاسی دوست داری فقط میگی بزارم کلاس اهنگ میخوام آهنگ بزنم....قربونت برم که عاشق موسیقی هستی امیدوارم بزرگ که شدی تو این رشته پیشرفت بکنی
یکشنبه 93/04/22سه تایی راهی شمال شدیم مث همیشه که تو سفر پسرخوبی هستی و اذیت نمیکنی این سری هم آقابودی ...از لحظه ای که راه افتادیم همش میگفتی چقد دیگه میرسیم ما هم میگفتیم کم مونده یه سری قاطی کردی گفتی چقد میگید کم مونده کم مونده.....سه روز زیبا کنار بودیم هوا فوق العاده بود ولی شما این دفعه بر خلاف سری قبل رغبتی به شنا کردن تو آب نداشتی، نذاشتی من و بابا هم بریم تو آب تا من میرفتم سمت آب جیغ میزدی نروووووووووووووووووو ماهی ها میخورنت مونا جون احمق شدی...........یه بارم بابا رفت تو آب اینقد جیغ زدی و گریه کردی که بیچاره یه ربع هم نتونست تو آب بمونه ازت فیلم گرفتم موقع گریه کردنت...همش میگفتی باباجونم خدایاااااااااااااا باباجونم رفت....
واسه خرید هم رفتیم گلسار ودیلمان تو رشت ....لباس تولدتو از گلسار خریدیم..
بردمت محیط کلاس خلاقیت و ببینی اگه خوشت اومد بعد از سفر ثبت نامت کنم
عکسای زیباکنار
شهربازی رشت
رهام جون برا اولین بار تو رستوران خودت غذا خوردی(عمو حسام از این برچسبهای تاتو از ارمنستان آورده بود یه دونه زد رو دستت یه بلایی سرمون آوردی خییییییییییلی ترسیده بودی چون بدنتم خیلی مو داره موقع پاک کردنش خیلی اذیت شدی و اذیت کردی جاش رو دستت کاملا مشخصه نمیزاری دست بهش بزنیم تو ویلا که خوابت برد با بابایی تو یه حرکت انتحاری آثارباقی موندشو پاکش کردیم)
چندتا عکس از طبیعت زیبای شمال کشور
شالیزارهای شمال کشور
عاشق این گاوها شده بودی و یک ساعتی ما رو کنار جاده نگه داشتی تا این گاوها روببینی همش می پرسیدی چرا دور گردنشون بند بستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عکسای رهام جون و بابای کنار جاده
خریدای گل پسرم
لباس تولدت
لباس راحتی واسه خونه
رفتیم برات صندل بخریم فقط از این خوشت اومد من احساس میکردم دخترونست ولی فروشنده گفت پسرونست من هم به سلیقۀ شما احترام گذاشتم باوجودی که نسبت به قیمتش نمی ارزید ولی چون شما خوشت اومد برات گرفتیم میگفتی خیلی باهاش راحتم البته جنسش عالیه مهم اینکه شما خوشت بیاد عزیزمامان
این لامبورگینی رو هم خودت انتخاب کردی خییییییییییییییییلی دوسش داری از روزی که خریدیش مدام باهاش بازی میکنی
رفتیم داروخونه این شیشه رو هم خودت خواستی...پسرمن همچنان با شیشه شیرمیخوره
باباجون زحمت کشیدن این دوتا ساعتم واسه من خریدن مرسی همسرعزیزم
دوستای گلم ببخشید پستمون خیلی طولانی شد اینم یه بوس محکم واسه تموم دوستایی که حوصله به خرج دادن و پست جدیدمونو خوندن