رهام جون20ماهه شد
سلام عشق من
عزيزدلم امروز 20ماهه شدي قربونت برم 20ماهگيت مباركخاله پريوشم برات كيك درست كرد دستت درد نكنه خاله جونم
رهام جون جديداً يادگرفتي همش ميگي بگل(بغل) با صداي بلند داد مي زني مونا بگل قربون صدات برم.ديروز جمعه بود و اولين برف اساسي زمستون 90 تو شهرمون اومد خيلي باحال بود همه جا سفيد شده بود و تو كلي ذوق كرده بودي از صبح لب پنجره ايستاده بودي و بارش برف و تماشا
مي كردي .
گل پسرمن ديروز برا اولين بار برات نيمرو درست كردم بدت نيومد ولي خيليم خوشت نيومده بود اخه صبحانه فقط سرلاك هاب مختلف و حريره بادوم و فرني مي خوري من به جاي تو خسته شدم مامان جون گفتم يه تنوعي تو غذاهات بدم ديشب مي خواستم شام بيارم بخوريم تو هم با صداي بلند گفتي بابا شام.
راستي تا يادم نرفته بگم اسم خواهري امير حسين و گذاشتن النا نامدار باشه ان شا الله.ديروز مامان اوا ايدا(زن دايي من) از رو تخت افتاده پاش شكسته اون طفلكي هم با دوتابچه پشت سرهم (رفته براشون از رو ديوار عروسك بيار) دم عيدي گرفتار شده مي خواستيم بريم عيادتش اومدم لباساتو تنت كنم لباس عيد پارسالت كه گذاشته بودم بزارم تو چمدونت ديدي و برداشتي همش
مي خواستي تنت كنم منم پوشوندم برات خيلي بهت كوچيك شده ولي خيلي بهت مياد هر كاري كردم نذاشتي يه عكس ازت بگيرم تا دوربين و مي بيني بدوبدو مياي جلو دوربين .بلاخره رفتيم تو هم كلي با آوا و آيدا شيطوني كردي و بازي كردي اونجا هم همش مي گفتي اُداق مي خواستي بري اتاق بچه ها.(خونه خودمونم دست منو مي گيري و همش ميگي مونا اُداق (مي خواي كه بريم اتاق خودت)
عاشق كارتون ميگ ميگ شدي راه ميري و ميگي ميگ ميگ.
عزيزم خيلي به بابايي عادت كردي تا ميره بيرون گريه مي كني از بيرون كه مياد سريع ميري مي خواي جوراباشو دربياري انگار مي دوني جوراب درآوردن يعني موندن تو خونه موقعي هم كه جوراباشو مي پوشه ميري كنارش فك كنم مي دوني كه مي خواد بره بيرون.
ديروز يه كار جالب كردي داشتم بهت شيرو نشاسته ميدادم دور دهنت كثيف شده بود خودت بدو بدو رفتي يه دستمال برداشتي و دهنتو پاك كردي الهي مامان قربونت بره كه اينقد تميزي عزيزدلم. يه كار ديگه اي هم كه مي كني و من خيلي دوسش دارم موقعي كه مي خوام رختخوابتو جمع كنم خودت مياي و مي خواي كمك كني بالشاتو مي بري تو اتاقت ميذاري تو كمد رختخوابا همينطور پتو تو اينقدم قشنگ ميگي َبِتو.
رهامم سه روز پيش اتاقتو به كمك مامان جون مرتب كرديم البته فقط كشوهاتو با كمدتو همه رو ريختيم بيرون فقط دو تا كيسه پر لباس گذاشتم بدم بيرون همشون نو نو بودن فقط كوچيك شدن يه سريهاشونو برات نگه داشتم يادگاري از اول نوزاديت يه سري لباساتو نگه داشتم يه چمدون پر شده آخه من خودم خيلي دوست داشتم لباساي بچگيمو داشتم برا همين براتو كلي از لباساتو نگه داشتم.خلاصه اتاقت و كشوهات خيلي خلوت تر و مرتب شد.
يه كارخطرناكي هم كه ياد گرفتي ميري رو موتورت سرپا واميستي و دستاتو باز مي كني تا من بغلت كنم خيلي مي ترسم از اين كارت اگه تكرار كني مجبورم بردارم بذارمش تو انباري.
چند تا لباس عيدم با خاله مرجان برات خريديم خيلي خوشگلن مباركت باشه عزيزدلم.
يه اتفاق بدم امروز صبح افتاد بابا جون و عمو حسام من و آوردن سركار دم در شركت يه ماشين زد به ماشينمون و در ماشين داغون شد. خيلي دلم برا بابايي سوخت.
رهامم وقتي با حلقه هوشت بازي مي كني حلقه ها رو اشتباه كه ميزاري ميگم رهام اشتباست تو هم سريع ميگي اِيشتيباه.
چند روز پيش با عمو حسام رفتي خونشون يه كبوتر تو حياطشون ديده بودي كه مال همسايه بوده تو هم شروع كرده بودي به اشك ريختن و مي گفتي بق بقو .عمو جونم سريع رفته بود از خونه امير جون اينا برات يه دونه آورده بود رنگش تيره بوده خيلي خوشت نيومده بود.
ديروز با هزار مكافات دندونات ومسواك كردم
و اما عکس
كيك 20ماهگي گل پسرم
این عکسا رو رفته بودیم عیادت النا جون ازت گرفتم
رهام جون اينجا قايم شده بودم ازت يواشكي عكس بگيرم ولي تو منو پيدا كردي
اينم لباس عيد پارسالت كه خيلي دوسش داري ولي حيف كه بهت كوچيك شده
برفي كه روز جمعه اومد همه جا را سفيد پوش كرد اينم عكس پارك روبروي خونمون
رهام در حال خوردن البالو خشكه
رهام عاشقانه دوست دارم