عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 8 سال و 7 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

گيفت تولد سارينا جون

سلام پسملي گلم ماماني سرما خورده از ديروز صورت ماهت و نبوسيدم عزيزدلم ديروز همش تو تخت بودم خاله پريوش و مامان جون جور منو كشيدن شب مادرجون از تهران اومد رفتيم خونشون واست يه ليوان ني دار خريده بود.عكسشو برات مي زارم.رهام جون سارينا گيفت يادگاري تولدشو برات فرستاده (مادرجون واست آورده بود) بود به اضافه يه كلاه كه عكساشو واست مي زارم كه پستت بدون عكس نباشه  اينم كارت دعوت سارينا جون                                 اينم عكس ليوانت خيلي...
7 مهر 1390

خرابكاري

سلام عسيسم رهام جون پريشب يه شيشه عسل  و كه ساناز جون از زنبورداريش واسمون آورده بودو از تو كابينت برداشتي شكوندي هنوز يه قاشقم ازش نخورده بوديم.ماه پيشم يه شيشه زيتون بزرگ و شكوندي    ولي من اصلاً ناراحت نشدم ولي تذكرات لازم و به شما دادم شما هم طبق معمول خنديدي و جيغ زدي   ديروز بابايي كه رفت سر كار منم تو رو آماده كردم كه بريم خونه مامان جون در آسانسور و باز كردم برگشتم تو خونه ديدم تو نيستي نمي دوني چطوري رفته بودي برگشتم ديدم ظرف غذاتو برداشتي رفتي واساده توي آسانسور اين عكسارو هم تو پاركينگ با ظرف غذات گرفتم خوشگل مامان ديروز عصر با خاله پريوش رفتم برا مامان امير حسين(زن دايي ...
5 مهر 1390

شيطنت هاي وروجك ماماني

سلام فسقلي مامان رهام جون يه چندتا از شيرين كارياتو برات مي نويسم يكي اينكه از ديروز ياد گرفتي دندونات همچي رو هم فشار ميدي كه صورتت قرمز ميشه بعد غش مي كردي از خنده دومين شيرين كاريت اينه كه ميري جلو گاز مامان جون اينا چراغ فر و روشن مي كني بعد سريع مي شيني ميگي بق بق (برق)   ديروز جلو در خونه مامان جون اينا گربه ديده بودي به جاي اينكه بترسي تو اونو مي ترسوندي هر كاري هم مي كردم نمي اومدي تو خونه مي خواستي بري سمتشون ديروز خاله پريوش داشت گنجه كمد ديواري رو مرتب مي كرد اينقد جيغ زدي مجبور شديم تو رو بفرستيم پيشش اينم عكسش   ...
4 مهر 1390

تعطيلات آخر هفته

  سلام رهام جونم جمعه عصر با بابايي رفتيم گنجنامه ولي تو طبق معمول خوابت برد. آخر شب هم رفتيم با نرگس جون(دوست ماماني) و ساغر جون و بابايش  مغازه برادر نرگس جون آخه تازه بستني فروشي زده اسمشم پاتوق بود اين عكسا رو اونجا ازت گرفتم     اينم يه عكس با بابايي هر كاري كردم نذاشتي يه عكس قشنگ تر برات بگيرم عسيسم اينم عكساي ديروز بعدازظهره كه خاله پريوش ازت گرفته رهام جون ديشب آوا و آيدا اومدن خونه ماماني اينا نمي دونم چرا تو اينقد آيدا رو مي زدي تازگيا همش دور خودت مي چرخي سرت گيج ميره مي خوري زمين رهام جون ديروز بابايي داشت مي رفت سر كار اينقد...
3 مهر 1390

سرحال شدن گل پسر مامان

سلام گل پسری خودم رهام جون حالت یه کم بهتر شده عزیزکم امیدوارم هیچ وقت مریض نباشی دیروز عصر بهاره جون(دوست مامانی)اومد رفتیم بیرون یه دوری زدیم خوش گذشت البته تو  که بیشترشو خواب بودی رهامی خیلی بد دارو می خوری اینقد دلم برات می سوزه .با بابایی دیروز رفتیم پیش پدرجون بیمارستا ن اکباتان خدا رو شکر جواب آنژیو خوب بوده رهام جون دیروز با آریا و آندیا و ارسطو سه قلوهای خاله بهاره تلفنی صحبت کردی قول دادم تا آخر هفته ببرمت پیششون رهامی از این بازیا که اسمشم و بلد نیستم برات خریدم ولی خاله پریوش نمیزاره بدم دستت خیلی بدش میاد  این عکسا رو دیروز بعدازظهر ازت گرفتم عسیسم این...
29 شهريور 1390

سحرخيزي رهام جون

  سلام پسملي  ديروز اومدم خونه مادر جون (مامان بابايي) برده بودت حموم   مي گفت كلي گريه كردي بميرم الهي ديشب رفتيم خونه مادرجون اينا خوابيديم آخه پدر جون(باباي بابايي) بيمارستان بستري بود صبح آنژيوگرافي بايد شه براش دعا كن   ديشب كه پدرمون و درآوردي تا خوابت برد نمي دونم كجات درد مي كرد عزيزدلم   امروزم كه قربونش برم سحر خيز شده بود اين عكسارم خونه مامي جون (مامان من) گرفتم ساعت 7.30صبح عكسارو گرفتم نذاشتي تا ساعت 10بيام سركار برده بودمت پيش خاله پريوش عاشق رقص نلي هستي (مسابقه رقص خرداديان)داري باهاش ميرقصي البته نشسته  ...
28 شهريور 1390

دندون درآوردن عزيز دلم

سلام پسر گلم حالت خوب نشده   گریم گرفته دیشب حالت خیلی خیلی بد بود خیلی گریه می کردی فک کنم دندون تختاتو داری در میاری قربون دندونا ي خوشگلت برم عسیسم  الهی بمیرم کاری از دستم برنمیاد دیشب فقط دلت می خواست بچسبی بهم بغل بابایی هم نمی رفتی الان سرکارم ولی دلم پیش تو رهام خیلی دوست دارم عزیز دلم سعی می کنم هر روز ازت عکس بگیرم این عکسارو دیروز بعدازظهر ازت گرفتم این عکس و با ارگی که دایی جون از مشهد برات آورده بود ازت گرفتم خواننده كوچولوي من   اين ست لوازم و خاله مرجان پارسال عيد غدير برات آورده بود ديروز هي نق زدي گفتي از بالاي كمد  بيارمش پايين ...
27 شهريور 1390

سرما خوردگي نفسي مامان

رهام جون پنج شنبه شب خيلي حالت بد شد نمي دونم كي و كجا سرماخوردي شايد صبح كه مي خواستم برم سر كار بردمت خونه مادرجون اينا منتظر آژانس بودم بهت سرما زده الهي مامان بميره خيلي آبريزش بيني داري جمعه ظهر با بابايي برديمت كلينيك دكتر قريب دكتر چند تا شربت برات نوشت با چه بدبختي بهت دارو مي دادم بماند. جمعه بدي بود چون تو حالت خوب نبود فقط جلو پريز برق مادر جون اينا ساكت مي شدي هي روشن خاموش مي كردي وقتي لامپ و روشن مي كردي به لامپ اشاره مي كردي و مي گفتي بق بق .ماشينتو آورديم برديمت حياط الهي بميرم اصلاً حال نكردي سرت و گذاشته بودي رو صندلي و نق هم نمي زدي فك كنم اثر داروها بود .ديشبم تا صبح فقط نق زدي شيرم...
26 شهريور 1390

کارای جدید رهام جون

سلام رهام جون یه سری از کارای جدیدتو برات می نویسم موقع نماز خوندنم میای می شینی روبه روم میگی ابر ابر قربونت برم میگم بوس پرت کن دستای نازتو میاری میزاری رو لبای کوچولوت یواش یواش داری نه رو میگی اسم طنازم (دختر دایی حسین) خیلی ناز میگی .میگی ناناز دیشب یاد گرفتی از تخت مادرجون اینا پایین بیای از وسط تخت برمی گشتی دمر رو تخت می خوابیدی و می اومدی پایین دورت بگردم پسملی گلم تو تراس با هم بازی می کنیم بیرون ونگاه می کنی و باهمه بای بای می کنی عاشق بای بای کردنت هستم                   &...
24 شهريور 1390

بدخوابي رهامي

سلام پسملی خودم رهامم تازگیاموقع غذا خوردن یه قاشق غذا می خوری یه بار تف می کنی همه رو بیرون  تموم خونه و لباساتو کثیف می کنی راستی تا یادم نرفته یاد گرفتی می چرخی و عقب عقب راه میری دیشب پدرمونو درآوردی خوابت نمی اومد همش می خواستی بری تو کالسکت ساعت ١٢شب بردمت تو پارکینگ و حیاط  چرخوندمت که  بخوابی اما تو خوابت نبرد بابایی با ماشین بردت بیرون بازم خوابت نبرد وای نمی دونی چقد جیغ زدی سرمونو بردی    بلاخره ساعت یک ونیم با هزار بدبختی خوابت برد نفسی. این عکسها رو بعدازظهر وقتی از خواب پاشدی ازت گرفتم خوشگل پسر رهام جون امیدوارم بزرگ شدی این عکس...
23 شهريور 1390