خرابكاري
سلام عسيسم
رهام جون پريشب يه شيشه عسل و كه ساناز جون از زنبورداريش واسمون آورده بودو از تو كابينت برداشتي شكوندي هنوز يه قاشقم ازش نخورده بوديم.ماه پيشم يه شيشه زيتون بزرگ و شكوندي ولي من اصلاً ناراحت نشدم ولي تذكرات لازم و به شما دادم شما هم طبق معمول خنديدي و جيغ زدي ديروز بابايي كه رفت سر كار منم تو رو آماده كردم كه بريم خونه مامان جون در آسانسور و باز كردم برگشتم تو خونه ديدم تو نيستي نمي دوني چطوري رفته بودي برگشتم ديدم ظرف غذاتو برداشتي رفتي واساده توي آسانسور اين عكسارو هم تو پاركينگ با ظرف غذات گرفتم
خوشگل مامان ديروز عصر با خاله پريوش رفتم برا مامان امير حسين(زن دايي من) كيك درست كنيم آخه اونم داره ني ني دار مي شه البته برا بار دوم هوس كيك خونگي كرده بود ماهم تصميم گرفتيم براش درست كنيم اين عكسارو با امير ازت گرفتم
تو اين عكسم واسه من بوس پرت مي كردي
اميدوارم سال ديگه ني ني اميرجون اينا صحيح و سالم به دنيا بياد (هنوز معلوم نيست ني ني شون دختر يا پسر امروز قرار مامان امير جون بره سونو 5ماهشه ) و بشه همبازي تو نفس مامان
رهامي ديشب موقع خواب شيطنتات شروع شده بود رفتي تو اتاق مامان جون يه دفعه صدات دراومد اومدم ديدم لبت خورده به تيزي كنار تخت الهي مامان بميره برات ولي از اونجا كه خيلي آقايي زود ساكت شدي