عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

وروجکای مامان مونا

روشای کوچولو و دوست داشتنی من سلام عزیزتر از جان از اواخر شهریور دیگه شیرمامان و نخوردی خیلی بدقلقی کردی به هر طریقی خواستم شیرخودمو بخوری نشد بابا برات شیرخشک خرید و دیگه رسما شیرخشکی شدی ولی منم که سرتق, شیرخودمو میدوشیدم روزی 3بار بهت میدادم ولی واقعا برام سخت و دشوار بودم چون شیرم خیلی زیاد نبود کلافه بودم مامان بزرگاتم که کلی غصه میخوردن یه روزای از شدت درد سینه هام که شیرجمع میشد و تو نمیخوردی گریه میکردم لجم میگرفت شیرخشک به اون بدمزگی رو ترجیح میدادی ...دلم میگرفت دیگه تو بغلم بهم خیره نمیشدی و شیرنمیخوردی روز به روزم لاغرمیشدی انگاری که شیرخشک بهت نمیساخت بامشورت پزشکت غذای کمکی رو شروع کردم زودتر از موعد یعنی از 5ماهگی بعداز نزدیک...
11 مهر 1395

1395/6/15جز بدترین روز زندگیم رقم خورد

رهام قشنگم سلام دردت به جونم الهی که من بمیرم برای تو که با این سن کمت مجبور شدی چندبار اتاق عمل و تجربه کنی ( دوبار بیهوشی بگیری تموم عذابهایی که از اول نوزادیت با تنگی مجرا و ختنه و فتق عذاب کشیدی و به خاطر تنگی مجرات ختنه اولت درست انجام نشد و پارسال مرداد 94مجبور شدیم مجدد ختنت کنیم که اینبار دکتر مجبور شد بیهوشی بهت بده چه روزای سختی بود مرداد 94یه اتفاق بدم افتاد که روز تولد5سالگیت تیرکمون زدی تو چشم خودت اینا خلاصه روزهای سخت ما با رهام کوچولو بود تا مرداد 95)من به خاطر سرماخوردگی بردمت دکتر اونجا یهو یادم افتاد به دکترت گفتم خیلی دیر ادرار کردنتو میگی و تا برسیم دستشویی یه کم شورتت خیس میشه البته نه همیشه بیشتر موقع تماشای فیلم و با...
17 شهريور 1395

اولین سفر4نفره ما

سلام فرشته های قشنگم 30ام مرداد1395 اولین تجربه سفر خونوادۀ 4نفره به سمت شمال کشوربودالبته خاله پریوشم با خودمون بردیم خیلی بهمون خوش گذشت کلاً چالوس بودیم و شهرهای اطرافشو رفتیم رامسر و نور و محمود آباد درکل سفربی نظیری بود ..نمک آبرود سوار تله کابین شدیم اولین تجربه روشا تو سن 3ماهگی...... دورتون بگردم که با اومدنتون هر روزمون بهتر از دیروزشد شکرخدا اینم چندتا عکس از سفر به یادماندنی اولین باری که پاهای قشنگت به آب دریای خزر خورد رامسر - کاخ شاه نمک آبرود متل قو رهام جون مرکز خرید LCWAIKIKIهرچی که میدیدی و خوشت می اومد میریختی تو ساکت بیچاره بابا   ...
30 مرداد 1395

تولد6سالگی رهام جون

سلام عزیزدلم قربونت برم که دیگه واسه خودت مردی شدی سالروز تولدت هزاران بار مبارک😘😘😘😘😘رهامم امسال به خاطر اتفاق تلخ پارسال به خودم قول داده بودم جشن نگیرم برات ..ولی ب دلایلی از جمله وجود روشا (گفتم ی وقت فک نکنی به خاطر وجود روشا توجه به تو کم شده باشه)تصمیم گرفتم تو فضای باز ی جشن کوچولو با خونواده هامون بگیریم...امسال برعکس همیشه مدام میگفتی پس کی تولد میگیری برام فقط تو رو خدا برام پول نیارن فقط اسباب بازی ...ادای الهام جونم درمیاوردی😊😊 میگفتی چیه هی میگن از طرف حاجی 200 تومن ومن از طرف خاله 50تومن فقط اسباب بازی میخوام. .با خاله و روشا رفتیم برات چندتا اسباب بازی ریز و درشت خریدیم میدونستم چی خوشحالت میکنه همونا رو گرفتیم ..خلاصه ا...
14 مرداد 1395

روشای ما زمینی شد

روشای من زمینی شد فرشتۀ کوچیک خونه ما روز دوشنبه 1395/2/20ساعت14.20دقیقه با وزن3100و قد49بدنیا اومد و این روز قشنگ رو برامون خاطره ساز کرد ..برخلاف حرفایی که شنیده بودم زایمان دوم خیلی سخته من تا فردا ظهر که از بیمارستان مرخص شم درد نکشیدم سررهام خیلی درد کشیدم ولی با استفاده از پمپ درد خیلی راحت بودم و از ذوق دختردار شدن و درد نکشیدن تا صبح تو بیمارستان پلکم نزدم واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چه حس قشنگیه دختردار شدن خدایا هزار هزار مرتبه شکر که دوباره منو لایق مادر شدن دونستی رهامم عزیزدل مامان روز قبل زایمان چقد بغلت کردم و گریه کردم آخرین روز تک فرزندیت بود هم دلم برات گرفته بود چون دیگ...
3 مرداد 1395

فرشته های زمینی من

سلام روشای مامان یه سلام ناب از طرف یه مامان بیقرار که لحظه شماری میکنه روی ماهتو ببینه....روشای عزیزم اسم قشنگ تو رهام جون انتخاب کرده امیدوارم مثل معنی قشنگ اسمت همیشه شاد و خندون باشی ..مامان تو دوران بارداری روزای سخت ولی شیرینی رو گذروند..دیگه کمتر از 5روز مونده بیای تو بغلم وااااااااااااااای که چه حس قشنگیه حس مادر شدن 20اردیبهشت میرم برا عمل خیلی استرس دارم یاد روزای اول بدنیا اومدن رهام که می افتم لرز میره تو جونم ...روشا جون تو این 9ماه فقط به مامان پروین فک میکردم طفلی چطوری سه تا دختر بدنیا آورده واقعا دختردار شدن سخت تر بود البته از نظر من، تکونات با رهام خیییییییییییلی فرق میکنه یه ساعتای از روز همچین منو میگیری زیر مش...
7 ارديبهشت 1395

پیشرفتهای وروجکای من...کیش -بهمن 1395

سلام مهربونای مامان پسرعزیزم باورم نمیشه چقد زود بزرگ شدی دیگه کاملاً میتونی بخونی و بنویسی درحد بچه کلاس سوم پیشرفت داشتی که مدیون استادبزرگ جناب آقای جهانی هستیم ...رهام جون برا جشن الفبا باید کنفرانس راجع به گوش ارائه بدی  البته دومین کنفرانست محسوب میشه اولیش راجع به عنکبوت بود که سرکلاس برا دوستات و آقای جهانی ارائه دادی دورت بگردم که ظرف48ساعت آماده کردی تحقیقت رو..الانم ازت میپرسم چرا آقای جهانی شما رو انتخاب کرده میگی چون من هم علمشو دارم هم هوشم زیاده قربونت برم شیرین زبونم...رهام به دوست صمیمی هم میگی صمینی رهام یکی یکی دندوناش می افته موقع عکس گرفتن هم ناراحته خندیدن و پیدا شدن دندوناشه روشا یکی یکی دندوناش دار...
20 فروردين 1395

عید1395

سلام دردونه های مامان سال 1395 و به شما و تمام خوانندگان وبلاگمون تبریک میگم امیدوارم سالی باشه پر از خبرای خوب برا همه ملت عزیزم در جای جای کره خاکی رهام قشنگم امسال به خاطر شرایط خاص من دیدوبازدیدهامون کنسل شد ....از اول تعطیلات سردردشدید و کمر درد حسابی زمین گیرم کرد مدام یا بیمارستان بودم زیر سرم یا سونوگرافی ....آخرشم مشخص شد بدنم پروتئین زیادی دفع میکنه دکترم کلی ممنوعیت غذایی بهم داد از نمک و برنج و گوشت قرمز تا حبوبات و نون و سیب زمینی و خلاصه  اینکه فعلا جز ماهی و میگو و مرغ و لبنیات چیزی نمیتونم بخورم ....مامان و ببخش ک تعطیلاتتو خراب کردم جایی نشد ببریمت ..هوای شهرمونم انقد بد بود ک چندین بار رفتیم شما کنار الما...
16 فروردين 1395

آخرین پست سال 1394

عزیزای دل من سلام...فرشته های آسمونی من سلام امروز اومدم آخرین پست سال 94 و براتون بذارم...سال 94 با ملایمات و ناملایماتش داره کم کم رخ میبنده و میره تو صندوقچه خاطرات..امسال با از دست دادن مادربزرگم خیلی سخت و تلخ شروع شد ولی با اومدن فرشته کوچولمون داره شیرین تموم میشه...رهام عزیزم یک سال بزرگتر شدی قد کشیدی مدرسه رفتی عاقل تر شدی و من با نگاه کردن ب قد و بالای تو جون گرفتم هر دفعه ک کشوی لباساتو مرتب کردم و کلی لباس گذاشتم کنار ک برات کوچیک شدن بال و پر درآوردم ک پسرم داره مرد میشه روز ب روز بزرگ تر میشه و من از وجود گرم و نازنینت انرژی مثبت میگیرم.. رهام جونم ی مشکل واسه خواهر کوچولوت پیش اومده ک من امیدوارم ختم ...
23 اسفند 1394