عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

سال ۹۹و پایان قرن

1400/2/31 17:11
300 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزای دلم 

بعد از مدتها فرصتی شد سری به وبلاگتون بزنم چه گردو خاکی اینجا رو گرفته وقتی فک میکنم کمی به عقب برمیگردم چقد دنیا جای بهتری بود برای زندگی کردن وقتی تکنولوژی در این حد پیشرفت نکرده بود با اومدن شبکه های اجتماعی مختلف بیشتر تایم های خالیمون اونجا هدر میره و من با وجودی که خیلی مدیریت میکنم بازم جز لاینفک زندگیها و روزمرگیهامون شده

خب براتون از سال ۹۹بگم فک میکردم عجیب تر از سال۹۸نخواهیم داشت ولی امان از سال ۹۹که جز درودیوار خونه چیز دیگه ی رو ندیدیم چقد سخته مدام خونه بودن 

عید و که کلا قرنطینه بودیم و مدارس هم باز نشد و همه چی بهم ریخت و بصورت انلاین امتحانات کلاس چهارمو دادیم 

گیتار هم خصوصی شد و رهام میرفتی خونه ی استادت زبان هم یه خانوم مهربون مبینای عزیز می اومد خونه باهات کار میکرد فقط تنیس اونم چون انفرادی بود میرفتی کلاس یعنی فقط هفته ی یکساعت میرفتی بیرون و این خود فاجعه بود

روشای قشنگم عروسک مامان همدم و مونس من ببخشید که نشد هیچ کلاسی ثبت نامت کنم چون خیلی تحمل ماسک و نداشتی منم میترسیدم ببرمت بیرون این شد که مدام خونه خونه خونه

هر روز کلی انسان رو کره ی زمین به این ویروس لعنتی مبتلا میشدن و چقد جون ورزشکار و هنرمند و انسان های خوب و از دست دادیم و هر روز غصمون بیشتر از دیروز میشد 

هرکس به روشا میگفت چرا نمیای خونه ی ما میگفت :بزا این کرونای لعنتی بره 

بمیرم برات که با این سن کمت چه چیزها دیدی و چقد من رنج میبرم 

از شیرین زبونیات مینویسم روشای من

فیلم آقازاده رو نگاه میکردیم اسمشو بلد نبودی میگفتی آقاجاده

یه بار با خاله حرف میزدم گفتم برام تو پی وی بفرس روشا گفت مامان زشته نگو پی پی

سال ۹۹اصلا برف نیومد دستمال کلنکس و خرد میکردی میبردی از تراس پرت میکردی پایین میگفتی بزا یه کم برف بیاد

سیب زمینی خرد میکردم اومدی کمکم وسطش خراب بود گفتی ا مامان وسط این سیل زمینی تاریکه این یکی روشنه

به رعد و برق میگفتی برق و برق

به دستبند میگی دستنبند

مامان دهنم لاف درا‌مده(آفت)

اسکوتربازی میکردی گفتی غصه نخور تو هم کوچیک شدی میدم بازی میکنی

تشنت بود بهت آب دادم گفتی ای خیر بدی الهی(منظورت همون الهی خیر ببینی بود)

مامان برام المت درست کن(املت)

مامان به منم نسواکه میدی(نسکافه)

به بابا زنگ زدی مشغول بود گفتي مامان گوشي بابا مشكوكه

شبا موقع خواب مامان اجازه ميدي يه كم فيلم ببينم چشام گرم شه بخوابم آخه چشام سردش باشه خوابم نميبره😅 

به نوشمک میدی میلشک

به خال سیاه هم می گفتی مامان لاخ سیاه

تو آجیل عیدمون همش دنبال بادوم هندی بودي   میگفتی مامان به من ماه بده

یه روز ازم پرسیدی مامان دست پا چولوفته یعنی چی؟گفتم یعنی بی عرضه یعنی نتونی کاری رو درست انجام بدی بعد گفت من دست پا چولوفتم

اذیتم کردی الکی گریه کردم گفتی مامان فیلم بازی درنیار بابا

مامان برام اب میمه بیار(آب ميوه) 

با رهام سخت دعواتون شده بود رهام گفت به حق پنج تن میکروفونت بشکنه تو هم گریه که مامان رهام میگه پنج شنبه میکروفونم بشکنه

عاشق موهاي چتري هستي شديداً و هميشه ناراحتي كه نميشه موهاتو چتري كوتاه كنيم خاله به روش خودش موهاتو صاف ميكرد تو هم خوشحاااالترين بودي😅

حال یه کم عکس بزارم براتون

 رهام جان تو سال ۹۹بزرگترین اختلافی که باهم داشتیم علاقه شدید تو به ps4وبازیهای آنلاین فورتنایت،جی تی ای،مانکرف،کلش که دیگه واقعا خسته شدم از دستت رفتیم از مشاور کمک بگیریم این عکسم تو مرکز مشاوره سپیدار گرفتی من داخل بودم  

دوتا وروجک شیطون

الهی بگردم امسال دو بار تو یکهفته آزمایش خون دادی شیر زنی هستی برا خودت برا چکاپ بردمت دکتر گفت خیلی کم خون هستی و آزمایش دیگه ی گرفتن که متاسفانه درست بود و دارو مصرف میکنی

بلاخره من و بابا بعد از سالها یه مسافرت دونفره رفتیم کیش و جاتون خالی 

این غذا هم بمونه ب یادگار که یه اشتباه سرآشپز باعث شد کلی باج بهمون بدن🥶

دورتون بگردم😍🧿

وااای رهام از دست تو با کلاسهای آنلاینت کلاس پنجم و من جات رفتم کلاس😩😅

کلاس تنیس بارمان بردیا عشقم♥️

 

چه فندوقي بوده

♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️

پسندها (1)

نظرات (0)