عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

سال 97 با دوتا فرشته های نازم

1397/8/9 19:33
669 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مهربونای مامان

تابستون 97 با کلی روزای خوب و بد با شما خوشگلای من گذشت

رهام امسال تصمیم گرفتی کلاسهای ورزشی بری والیبال و شنا به اضافه ی چرتکه که از سال پیش میرفتی خلاصه حسابی سرت شلوغ شد بود برا کلاسات سرویس گرفتم که خودمون راحت باشیم من خوش خیال!!!!!!!!!!!!!!!!! یکهفته بود میرفتی شنا که ساز ناسازگاری زدی که دوست ندارم و علاقه ندارم خواستم به نظرت احترام بزارم ترسیدم مثل فوبیای آسانسورت اینم تو ذهنت بمونه (حضور ذهن ندارم برات نوشتم یا نه تابستون 95 خونه ی خاله نرگس یک ربع موندی تو آسانسور بدون اینکه من بفهمم دیگه ترس مونده تو جونت مشاورم بردمت با آسانسور خونه ی خودمون مشکلی نداری ولی جای جدید که میریم دلهره داری و قبلش همش سئوال میپرسی که آسانسور داره بعدقول میگیری که باهم از پله استفاده کنیم)کمر همت بستم و خودم پا به پات اومدم تو گرمای استخر بیرون پشت شیشه وایسادم دوماه تموم اومدم باهات ولی بی نتیجه بود ترس ازت جدا نشد و مغلوبش شدی بمیرم برات یه روز قبل استخر دیدم قرآن و بغل کردی و داری زمزمه میکنی گفتی مامان به نظرت قرآن کمکم میکنه مربی تخت شنا رو ازم نگیره( امان از دست مربی های بی تجربه که بچه رو هل میدن تو آب؛ ظرفیت  آدم ها با هم متفاوته و متاسفانه رهام قربانی یه مربی بی تجربه شد و وسط راه بعد از دو ترم تلاش من بی خیال شنا شد در صورتی که عاشق استخر و شنا بود)نمیدونم الان که داری این پست و میخونی من هستم یا نه ولی اینو بدون مامان  همه سعی و تلاششو برات کرد که ترس کودکی روت نمونه ولی منم تا حدی میتونم کمکت کنم امیدوارم ب زودی زود مرد کوچولوی من این ترسای کاذب و کنار بزاره و قدرتمند به سمت جلو حرکت کنه... از شنا گفتم یادی بکنیم از وروجک خونه خرداد ماه دعوت شدیم چالوس ویلای پسرعموی بابا ؛بابای بارانا و سارینای عزیز سفر خوبی بود لب ساحل داشتم از روشا عکس میگرفتم که یهو افتاد تو آب البته خیلی خطرناک نبود ولی خب روشا کوچولو بود و کامل رفت زیر آب یه کم ترسید بعد  فیلمای شنای رهامو که میدید میزد زیر گریه و کلی غصه میخورد

روشا هرکاری که می کردی مثلاً چیزی میریختی زمین میگفتم اشکال نداره (دیگه قربونش برم ضبط صوتیه برای خودش )هرکاری میکرد مثلاً رهامو میزد جوری که اشکشو در می آورد بعد میگفت اشکال نداره اشکال نداره

یه روزایی که بیدار میشم سرگیجه دارم میگم وای سرم گیج رفت یه روز دیدم دستشو گذاشته رو سرش میگه وای سرم گیج مِره(مشهدی کی بودی تو)

میخوایم بریم بیرون میگم روشا پاشو بریم میگه باشه پاشیدم

به عروسک هم میگی گروسک عاشق عروسک واقعی هستی شبیه آدم باهاشون حرف میزنی لالایی میخونی براشون میگی لالا لالا گل لاله خدا همراش لالا لا لا بزرگ شی همدمم باشی

کار مورد علاقت وقتی میریم خونه ی مامان پروین اینه که نگاه انگشتای پریوش میکنی هر رنگ لاکی که زده باشه میری دقیقاً اون رنگ یا شبیه اونو میاری برات میزنه بعد میگی پاک کن یکی دیگه طفلی رو خیلی اذیت میکنیم

به هر غذای لقمه ای هر ساعت از شبانه روز که بخوری میگی صفونه(صبحونه)

موقع مهمونی رفتنم میگی وااای داریم میریم علوسی(عروسی)حتی تو ماه محرم صدای طبل عزاداری می اومد بلند میشدی می رقصیدی تو تلویزیون میشنیدی همین طور بعد کلی تو ضیح دادن میگفتی عاشوراست صدای عاشوراست نرقصم

تا یه کار بدی هم انجام میده میاد میگه بوس بده عزیزم

پستونک خوردنتم که شده بود یه داستانی من فقط در حال خریدن پستونک بودم 30خرداد 97 در یک حرکت انتحاری پستونک ازت گرفتم و تلخک بهش زدم و خداروشکر از شرش راحت شدم ولی دیگه از اون تاریخ بدخواب شدی و خیلی کم خواب تر شدی و یه روزایی کلی به خودم ناسزا میگفتم که چرا این ظلم و به خودم و خودت کردم (البته دلیل اصلی من این بود که مث سال پیش مریض نشی تو گرمای تابستون و خیلی ها میگن پستونک عامل بیرون روی و مریضی میشه درست یا غلطشو نمیدونم از ترسم اینکارو کردم اخه سال پیش چندتا سرم زدن برات)

1397/6/29با بالا رفتن وحشتناک قیمت پمپرز و داستان های پی درپی نبودن پمپرز و جیره بندی شدنش مامان پروین تصمیم گرفت بلاخره بعد ازدوسال و چهارماه و 9روز شما رو از بستن نجات بده عاشقتم مامان که این قدرت و بهم دادی که شروع کنم رهام هر روز چندساعتی باز می موند این طفلکم حتی یکساعتم باز نبود ولی خدا رو شکر اینقد باهوش بود فقط دوبار تو خونه اونم تو تراس جیش کرد و تمام به همین راحتی حتی شبا هم دیدم جاش خشکه دیگه اونم نبستم

اولین رنگی که یاد گرفتی رنگ آبی بود

مدام هرکی هر حرفی میزنه میگه ادای منو درنیار به ادا هم میگی عزا😆

آهنگ ماکان بند و خیلی قشنگ میخونی ؛هربار این در و محکم نبند نروووووووووووووووووو

عاشق کارتن باب اسفنجی هستی و فقط و فقط سی دی باب اسفنجی نگاه می کنی

روشا:مامان بریم پیش گری(یکی از شخصیتهای کارتون باب اسفنجی)،مامان برام خوراک حلزون میخری😁

لوازم پزشکی میاری میگی میخوام مایمت کنم (معاینت کنم)

تا میگم بریم مهمونی میگی واای جوبارم کووو(جوراب)

اولین تئاتری که رفتیم و متوجه بودی97/9/3  ودرک می کردی(قبلا هم رفته بودیم خیلی کوچولو بودی)

عاشق آدامسی و میگی مامان برام ادانس تند بده

روشا نور خورشید اذیتت میکنه میگی مامان چشام آفتاب میشه

یه سریال به اسم بانوی عمارت نشون میداد روشا میگفت وای بانوی عمامت شروع شد

یه روز تو دستشویی بودی نمیتونستی شیر آبو بازکنی گفتی ای پدرت بیاد

رهام درس میخوند می اومدی میگفتی رهام اٌملا بنویس

روشا:مامان برام اسفند شوت میکنی

روشا:مامان بَدِکونک بزار(برنامه کودک)

روشا عاشق بافتن موهاشه(مامان برام باف میزنی)

هر وقت میری سرکمد لباست لباس برمیداری میگی مامان این اندازم میاد(اندازم هست)

یه اتفاق جالب که باهم تو تابستون 97 دیدیم ماه گرفتگی تاریخ97/5/5بود

رهام عزیزم از طرف کلاس چرتکه میخواستی بری سینما رضایتنامه داده بودن اولیاء امضاء کنن گفتی وای مامان یادت نره بابا وصیتنامه رو امضاء کنه

رهامم برا اولین بار خودت ناخن هاتو کوتاه کردی 97/6/17

رهام جون یه شب میخواستی بری هیئت هول شدی گفتی میخوام برم هیادت

رهام یه روز با روشا دعوات شد گفتی از امروز بمیری و بسازی بهت تبلت نمیدم یه روز از دست تو آروم ندارم

رهام جون هر شب تو تابستون به قول شما سینما درست میکردیم و فیلم میدیدیم یکی از فیلمای مورد علاقت ساخت ایران بود اول فیلم اسپانسر رستوران ارکیده را  تبلیغ کرده بود(رستوران ارکیده شما رو به تماشای این فیلم دعوت میکند) بعد رهام خوشحال بلند شد گفت واای مامان ما رو از طرف سریال ساخت ایران دعوت کردن رستوران ارکیده کی بریم؟

یه روز اسپیکرت رو گم کرده بودی کلی اشک ریختی و گفتی رفت و از خودش یه سیم شارژر به جا گذاشت (بعد از چند روز پیداش کردیم)

اولین قرص کپسولی که رهامم خورد 1397/9/3

کلاس آموزشی استخرتابستون 97

باشگاه ملت کلاس والیبال تابستون 97

روشا در حال تماشای والیبال

کتابخونه سرکوچمون(خیلی دوست دارم کتاب بخونی و ثبت نامت کردم هرازگاهی می رفتی کتابخونه)

بمونید برای هم

خونه ی پدری

خرابکاری فسقلی خونه😢

کنسرت شهاب مظفری

دوتا عشق کاسپین بندر انزلی

عشق مامان

فرزندان شیرین تر از جانم
دوست داشتنتان بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …💓

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
30 مرداد 98 1:38
خدا حفظشون کنه
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
30 مرداد 98 1:51
عزیزممم😍😍 خداحفظشون کنه♥️♥️