عروسك شيرين زبونم
سلام عشق من
رهام جون مامان امروز9روزه كه سخت مريض شده هفته پيش شما سرما خوردي و من هم كه طاقتم نمي گيره روي ماهت و نبوسم هي بوست كردم منم سرما خوردم حال تو از من بهتر بود من خيلي بد سرماخوردم طوري كه هفته پيش نتونستم بيام سر كار بدن درد و سردرد خيلي اذيتم مي كرد كل هفته خونۀ مامان پروين بوديم مامان جونم ببخشيد كه اينقد زحمتت ميدم .
رهام شيرين زبونم فداي زبون شيرينت كه هر چي ميگم عيناً تكرار مي كني.نمي دوني چقد خوشگل عددا رو تا 10به فارسي و انگليسي تند تند مي شماري دورت بگردم.
روزي 3تا 4 بار شير با شيشه مي خوري شبا هم موقع خواب بعد از اينكه شيرت و مي خوري ميگي مونا جون مساك(مسواك) جالب اينجاست كه تا آينه جلوت نباشه مسواك نميزني قربونت برم
رهام جون ديروز روز مادر بود مي خوام برا مادر عزيزم بنويسم
مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی.
مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم. ای بهترین شعر زندگی، روزت مبارک باد.
مامان جونم هميشه تو تمام مراحل زندگيم مثل يه كوه عظيم پشتم بوده و تنهام نذاشته مامان عزيزم دستاي پر مهرت و مي بوسم خيلي دوست دارم مي دونم نمي تونم هيچ وقت محبتاتو جبران كنم مامانم خيلي صبوره خيلي آرومه و از همه مهمتر عاشقه تو و من با خيال راحت تو رو ميزارم پيشش و ميام سركار. رهام جون از طرف تو يه جارو شارژي مولينكس برا ماماني خريدم واز سر كار كه برگشتم صدات كردم با خاله مرجان اومدي بيرون كادو رو دادم دستت چون سنگين بود خاله كمكت كرد بردي دادي به مامان جونو و گفتي بفهمايد قربون زبون شيرينت عسلم.
عكسها هم در ادامۀ مطالب
اينم كادوي مامان پروين
رهام عزيزم كادوي 22ماهگيت مونده بود اينم بادي و برات خريدم
اينم از طرف آقا جون
نازنين من اين روزا همش دوست داري بياي و عكساتو از رو در يخچال برداري و حسابي همه جارو بهم بريزي
عزيزم بابايي تو هفته گذشته 3روز رفت تهران تو هم فيلمهاي تو گوشيمو كه شمال گرفته بودم و نگاه مي كردي و بعضي وقتا گريه مي كردي و باباجونو مي خواستي .ولي بابا با دست پر اومد و برات سوغاتي آورده بود.اينم سوغاتي هاي شما
اولش فك كردم خوشگل نيستن ولي وقتي پوشيدي خيلي بهت اومد فرشته كوچولوي منجديداً متوجه ميشي كه مثلاً لباسات نو و ذوق مي كني از لباس پوشيدن از بچگي بدت مي اومد ولي الان لباس جديد كه مي بيني ميگي بپوش بعدشم ميگي خوشله.اييييييييييييييييي جاااااااااااااااانم
فندق من موهاتو بستيم ببين چقد ماه شدي
رهامم تو اين عكسها هم جا سيب زميني پياز و آوردي و ميگي ماشين(آخه هر چيزي كه چرخ داشته باشه بهش ميگي ماشين)
جمعه خونه مامان جون دلت مي خواست بريم دم در خونه بردمت يه سري از سنگاي آكواريم پريوش جونو آوردي و ريختي پاي درخت
رهامم تا يادم نرفته پنج شنبه با وجودي كه اصلاً حالم خوب نبود تولد سه قلوها دعوت شديم(آريا-آنديا-ارسطو) بيشتر به خاطر تو اماده شديم و با همديگه رفتيم از صبح هم همش ياد گرفته بودي مي گفتي تبلد(تولد).اونجا 60تا بچه بود فكرشو بكن منم حالم خوب نبود ولي تو از لحظه اول شروع كردي به رقصيدن(تازگيا تا آهنگ مي شنوي مياي دستم و مي گيري و ميگي( بلقص)خيلي هيجان داشتي رقص نور و كه ديدي همش رو زمين دنبال نورا بودي قربونت برم.همشم مي گفتي بادِبادك به بادكنك مي گفتي.ولي اينقد شلوغ بود كه نتونستم ازت عكس بگيرم عزيزدلم.
خيلي دوست دارم عروسكم