خاطرات 17ماهگی گل پسر مامانی
سلام دليل زندگيم
تو را در قلب شعرم می گذارم
به نام عشق، آن را می نگارم
تمام حرف من در شعر این بود
تو را تا بی نهایت دوست دارم
رهام عزيزم فردا سالگرد( تاريخ24/9/90 )اولين حضور تو توي زندگي من و بابايه.روزي به ياد ماندني براي منو بابايي از خدا ممنونم كه فرشته كوچولوي نازي مثل تورو بهمون داده و ما رو لايق اين موهبت دونسته .
رهام جون تا يادم نرفته برات بنويسم بابايي و عمو حسام از تهران يه كت خيلي ناز خريده بودن دستشون درد نكنه اينم عكسش
پريشبم خاله ليلا(خاله من كه از من دو سال كوچيكتره)شام دعوتمون كرده بود رفتيم خونشون تو ومهديار يا به قول تو مه مه خيلي راحت باهم كنار مي اومدين البته ناگفته نمونه تو به مهديار زور مي گفتي با وجودي كه 10ماه ازش كوچيكتري .منم اين زورگويي رو ميزارم به حساب اينكه كوچولوتر بودي و گرنه كار درستي نيست اميدوارم وقتي بزرگتر شدي بدوني كه زورگويي كار بسياربديه عزيزدلم.وسايل خود مهديار و به خودش نميدادي
بابايي مهديار عاشق ماهيه تو هم خوشت اومده بود ماهياشونو مي بوسيدي
فداي اون نشستنت قربونت برم
اينم يه عكس از رهام و بابايي
رهام در حال بهم ريختن اتاق مهديار
اينم اتاق مهديار كه رهام ومهديار به اين روز انداختنش
موتور مهديار و ديده بودي با لذت نگاش مي كردي بابايي قول داد فردا ش بريم جفتشو برات بخريم .
اينم موتور شازده كوچولوي مامان .مباركت باشه عزيزم خيلي براش ذوق مي كني .
از فراق تو مرا هر نفسی صد آه است
دارمت دوست به قدری که خدا آگاه است