تعطیلات آخر هفته
سلام فرفری مامان
عزیز دلم بعدازظهر پنج شنبه دست منو بابا رو می گرفتی می خواستی سه تایی بریم تو تختت عاشق تختتی
رهام مامان شب جمعه رفتیم تو اتاقت هواپیماتو خواستی منم برات آوردمش چون بغلم بودی با یه دست هواپیماتو گرفته بودم یه دفعه از دستم افتاد یکی از چرخاش شکست بابایی اومد برات با چسب قطره ای درستش کنه منم مشغول میوه شستن بودم یهو صدای تو بابایی دراومد وای وای دیدم چسب و گرفتی رو لبای کوچولوت رهام نمی دونی چه حالی شدم دیدم لبات سفید شده یه لحظه فک کردم لبات به هم چسبیده بابا سریع لبات و با آب سرد شست منم همین طور گریه می کردم به بابا گفتم ببریمت دکتر نکنه چسب و خورده باشه باباجون گفت نترس لباش خیس بوده بهم نچسبیده خلاصه پدرمونو درآوردی تا یک ساعت با دندونات لباتو می کندی الهی مامان بمیره برات
روز جمعه هم تا بعدازظهر خونه بودیم حمومت کردم بعد رفتیم خونۀ مامان بزرگ من خوش گذشت ولی تو دو بار خوردی زمین و هر دوبارشم از بینیت خون اومد .ولی عوضش کلی با مهدیار و شایان بازی کردی اسم مهدیارم صدا می کردی مه مه
عاشق لوازم برقی گل پسر من
رهام اين وعكس بعد از آب بازي تو حموم ازت گرفتم دخمل شده پسرم با اون گل سرش
رهام اين عكس و خونه مامان بزرگ من (مامان مامان پروين) ازت گرفتم در حال خوردن عصرونه
اين عكس و خونه مامان بزرگ با موتور مهديار ازت گرفتم
تو اين عكس داري نگاي گربه اي كه اومده بود رو ديوار مي كني
رهام جون عاشق قابلمه و در قابلمسترهام رو موتور نمي دوني چه قري ميدادي همه رو مي خندونديرهام خاله پريوش و كه مي بيني فقط ميگي قان قان (آخه خاله جون تازه ماشين خريده )