عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

بهار 97

1397/4/7 17:20
512 بازدید
اشتراک گذاری

 

نوروز 97 با کلی امید و آرزو اومد و ما خوشحال و خرسندبودیم که دوتافرشته ی ناز کنار سفره ی هفت سین دلبری میکردن و مثل من و بابا دعای سال تحویل رو زمزمه میکردن صبح اولین روز سال جدید با خونواده ی خودم و خونواده ی آقای پدر به سمت شمال کشور حرکت کردیم چقد خوبه که همه ی عزیزانت کنارت باشن لذت سفر دوچندان میشه چند روز تو جنگهای زیبای ماسال بودیم خود خود بهشت بود بعد از اون به سمت زیبا کنار رفتیم چند روزی هم اونجا اقامت داشتیم قبل سفر نگران بودم با آرشام کنار نیاید ولی خدا رو شکر همه چی عالی بود این از خاطرات نوروز 97

بعد از سفر من درگیر درست کردن تم تولد روشای عزیزم بودم برا عکاسی فضای باز که متاسفانه اول اردیبهشت روشای من سخت مریض شد تمام دست و پاهاش پاشید لای انگشتاش ،همه میگفتن آبله مرغان ولی دکترا نظرشون چیز دیگه ای بود میگفتن یه نوع ویروس هستش که فقط دست و پا رو درگیر میکنه خلاصه تبهای پی در پی و گریه های بی امان تو عزیزدلم قلب من به درد می آورد تو این کش مکش مریضی تو ،طفلی رهامم درگیر شد البت رهام بیشتر تب میکرد و بدنش کمتر پاشید ولی دست و پای روشا وحشتناک بود بلاخره بعد از 20 روز دونه ها شروع به خشک شدن کردن و پوست اندازی کرد دستش و پاها خیلی بد بود روشا مدام در حال کندن پوستای دست و پاش بود یکهفته هم گذشت یه روز دیدم یکی از ناخن های دست روشا داره می افته خیلی نگران شدم فک کردم شاید دستش لای در کابینتها میمونه از اونه ولی دو روز بعد دیدم یکی دیگه از ناخن های دستش هم همون شکلی شده نگران شدیم و سریع رفتیم دکتر که آقای دکتر گفتن ادامه ی همون ویروس لعنتی هستش تمام 20 تا ناخن های طفل معصوم افتاد و دل من ریش میشد با دیدن دست و پاهای قندی خونه رهامم فقط یکی از ناخن های شستش افتاد اینقد بهم فشار اومد این مدت مریضی که یه شب خودم با درد شدید که فک میکردم معده باشه رفتم دکتر و سونو و آزمایش دادم و دیدم بله اعصابم بهم ریخته زده به دستگاه گوارشم زخم اثنی عشر و ورم معده حاصل این استرسا برا من بود که تو ازمایشات نشون داد میکروب معده و کبد چرب هم دارم باورم نمیشد اینهمه درد یهو بیاد سراغم روزی 15تا قرص میخوردم و مدام دکتر بودم تا بعد از یک ماهه بهتر شدم برا تولدتم بسنده کردیم به چندتا عکس آتلیه برای آلبومت و یه کیک کوچیک و جشن 4نفره تا ان شالله عکسهای فضای بازتم بریم بگیریم

تمام این اتفاقات تو امتحانات رهامم بود خیلی سخت گذشت ولی گذذذذشت

فردای روزی که امتحانات رهام تموم شد سه روز رفتیم تهران خونه ی بهاره جون

اول خرداد هم روشا خانوم نازم دوتا دندون تخت درآورد یه اتفاق بدی هم که افتاد عفونت گوشش بود که خیلی اذیتش کرد طفلکم مدام مریض بوده بعد از عید

تعطیلات خرداد ماه رو رفتیم ویلای پسرعموی بابا چالوس این سومین سفر روشا به شمال بود

یه کم از شیرین زبونیاتون بگم

روشای من به گوجه سبز میگه توورش

هر شب موقع مسواک زدن رهام میگه باید من مسکاکشو بدم خودشم عجیب عاشق مسکاک زدنه

ما کلاً خونوادگی اهل شیرینی و کیک نیستیم خیلی ولی دخترمون هلاک شیرینی و مدام میگه موناجون کیک بخلیم تبلد مبالک شمع توف کنیم

من به رهام میگم پسرم بخواب پسرم بیا روشا هم دقیقاً مث خودم صداش میکنه پسلم بیا

شبها موقع خواب و صبحها که بیدار میشه میگه مونا له لحظه بیا (یه لحظه بیا)میرم کنارش میگه قلقله بده مساز بده(ماساژ)

مدام در حال گفتن شیش سیخ کباب سیخی شش هزاره با اون شیرین زبونیات میخوام بخورمت وقتی این جمله رو میگی

یکی دیگه از جمله های تاریخی گولی گل قمزی(قوری گل قرمزی)

برعکس رهام که اصلاً حرف بد و یاد نمیگرفت روشا خانوم رو هوا میزنه راه میره و میگه باهات قهرم مسخله دیگه دوست نداارم

بقیشونم بدآموزی داره

از یه سریال هم احمقو یاد گرفتی یه روز بیرون بودیم یه بچه ی کوچولو داد میزد و گریه میکرد گفتی داد نزن احمق

بابا عدسه میزنه میخندی میگی چلا اینجولی میکنی هااا(چرا اینجوری میکنی )

عاشق روشن کردن چراغهای خونه ای و برعکس به جای روشن کنم میگی بق و خاموش کنم کلاً برعکس حرف میزنی میخوای بگی آب و باز کن میگی ببند آبو

عاشق نقاشی کردنی و تمام لباسات و خط خطی کردی هر وقت میخوام کتاب بخونم میگی منم ککاب بوخونم

رهام یه شعر حفظ میکرد روشا یاد گرفته بود میگفت :ایران ایران با صدای بلند و محکم میگفت

شیرخشک و خیلی دوست داری چون برعکس حرف میزنی به شیر پاستوریزه میگی شیرخوشمزه و چون شیرخشک رو دوست داری مدام میگی من شیربدمزه میخوام

 

رهامم این روزا  حرفهای دلگرم کننده ای بهم میزنه که دلم و به آینده قرص و محکم میکنه یه روز اومد کنارم نشست گفت تا من زندم کسی نمیتونه بهت حرفی بزنه نمیدونم تو سن 8سالگی چی فک کرده که اینو به زبون میاره ولی برا من قوت قلب بود خیالم راحت شد یکی هست حواسش به من باشه

یه روز با روشا طبق عادت همیشگی دعواتون شده بود و طبق معمول کوچولوی خونه زور میگفت با یأس و نا امیدی گفتی مامان من از دست روشا ناتوان شدم

یه شب بعد از عقد خاله مرجان گفتی چه عجب بلاخره یکی از خاله مرجان خوشش اومدچرا هیچ کس به خاله پریوش رأی نمیده اون که خیلی خوشگله من و میگید در حد انفجار بودم به خاطر این حرفهای بامزه گفتم قربونت برم خاله هات سخت پسندن خیلی ها بهشون رأی دادن اینا رد کردن

رهام یه روز اومد گفت فلانی خیلی خسیسه گفتم خسیس یعنی چی گفتی یعنی نامرده یه روز قرار بوده منو ببره دریا تنهایی رفته پس از دید رهام 8ساله ی من خسیس یعنی نامرد

تازگی ها دوس داره ضرب المثل بگه یه روز گفت مامان بزا منم برم تو پارکینگ بازی کنم قلم از قرآن که کم نمیشه.

حالا بریم سراغ عکس ها

روز پدر بهار97

چالوس خرداد97

عکسهای تابستون 97


 

اولین تجربه سفر با اتوبوس وروجکای من(سفر به تهران)

 

تولد دو سالگی روشا رو 4نفره گرفتیم ولی خونواده هامون مثل همیشه شرمندمون کردن

کادوی مامان زهرا 150000تومان

مامان پروین 200000تومان

خاله مرجان وپریوش100000تومان

دایی حسین 50000تومان

من و بابا هم گردنی طلا

رهام اسباب بازی لوازم پزشکی

این همه شباهت مگه میشه؟

تولد 8سالگی رهام  رهامم امسال هم برا تولدت بردمت بیرون عکس گرفتیم برا شب تولدت هم سوپرایزت کردیم با خاله پریوش دوتا از دوستاتو دعوت کردیم بردیمتون بیرون فست فود شام خوردیم بعدش رفتیم شهربازی و اخرشب هم رفتیم پارک کیک تولدت رو بریدی یه کم رقصیدید خیلی خوشحال شدی

کادوی تولدت

حاجی 1000000تومن کارت هدیه

بارمان اسپیکر

صبا و امیر ست لباس خونگی

خاله پریوش وخاله مرجان گردنی ماه تولدت تلفیقی از طلاو سنگ اونیکس

مامان زهرا 100000تومان

دایی حسین 50000تومان

من و بابا هم تبلتت رو برات عوض کردیم و بزرگ تر خریدیم

از کادوهات عکس گرفته بودم ولی پیداشون نمیکنم

تولد بارمان عزیز

فیشورسیلانت دندونای رهام

عاشقانه براتون وقت میزارم و مینویسم امیدوارم یه روز همین طور عاشقانه خونده شه

پسندها (1)

نظرات (1)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
26 مرداد 98 19:34
ای جونم خداحفظشون کنه ماشاءالله گلپسرتون مثله ماهه😍😍