عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

آخرين پست سال ٩٦

1396/12/27 1:32
1,109 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و درود

فرشته هاي قشنگم سلام عزيزاي دلم چقد خوبه كه هستيد و كل وقتمو پر ميكنيد طوري كه فرصت نميكنم بيشتر ازدو يا سه تا پست در سال بزارم واقعاً اينقد فول تايم شدم و روزها تند تند ميگذره كه انگار همين ديروز بود آخرين پست سال ٩٥و نوشتم امسال هم با خاطرات شيرين گذشت و خدارو شكر ميكنم  كه كل خانوادم صحيح و سالم كنارم هستن و از داشتن شمادوتا قندعسل روزي هزاربار خداي مهربانم رو شكر ميكنمعبادت

رهام مامان ،قشنگم خوشحالم كه ديگه كاملاً باسواد شدي و ميتوني تمام كلمات و راحت بخوني اين روزا حسابي با درس و مشقت سرمنو هم گرم كردي و منم پابه پاي تو كلاس دوم و گذروندم  معلم كلاس دومت خانوم كاظم زادست كه برات خيلي زحمت كشيدن هنوز هم دوست صميميت بارمان ساعي هستش 

از رابطت با روشا بگم كه همديگرو خيلي دوست داريد فقط يه كم باهم لج ميكنيد البته بيشتر روشا مقصره و خيلي زورگو اين وروجك

يه روز كه حسابي شاكيم كرده بوديد و از صبحش  به بهونه ي مريضي با خونه تماس گرفتي و گفتي خانوم بهداشت گفته فك كنم اولاي مريضيته خودتو رسوندي خونه و با فسقلي خونه رو تركونديد  طوري كه سه بار كل خونه رو جاروبرقي كشيدم خسته شده بودم چون داشتم خونه تكوني هم ميكردم نشستم زارزار گريه كردم تو هم پا به پاي من گريه كردي و گفتي مامان من نميخوام اذيتت كنم مقصر روشاست كه موهامو ميكشه با بغض عجيبي كه دلم برات ضف ميكرد برگشتي گفتي آخه من برا مردن خيلي جونم برا كچل شدن خيلي جونم چرا اذيتم ميكني روشا من خودمو لازم دارم برا مدرسه رفتن برا پول درآوردن بغلبا اين ترفتد همه تقصيرا رو انداختي گردن روشا اينقد شيرين بود كارت تو اوج عصبانيت و گريه تند تند تو گوشيم ذخيره كردم كه برات بنويسم

يه روز هم با ناراحتي اومدي گفتي اخه من خيلي تنهام دلم پسرخاله ميخواد تعجب

 

تازگيا از ازدواج حرف ميزني و ميگي ميخوام مث بابام ٢٥سالگي ازدواج كنم بعد ميگي بايد خيلي تحقيق كنم ميگم خونه جدا ميگيري جواب ميدي بله ديگه مگه شما با مامان پروين زندگي ميكني منم جدا ولي نزديك شما خونه ميخرم یه سئوالایی میپرسی نمیدونم چه جوابی بدم مث علامت سئوال نگات میکنم و سعی میکنم تو این زمینه خیلی وارد بحث نشم باهات وروجک شیطونمچشمک

 

باچوب دستي ميخواي بري مدافع حرم بشي با داعش بجنگي مدام اینو تکرار میکنی هرچند اصن نمیزارم راجع به این مسائل کسی پیشت حرف بزنه ولی خب یه جاهایی دیگه دست من نیست

هر دوره به یه چیز گیر میدی و تا کلی ما رو نتیغی بی خیال نمیشی اول موجود بن 10 بود بعد شد ماشین فلزی و الان هم ساخت لگو که از تابستون امسال دیگه کامل نقشه خونی رو یادگرفتی و هر چهارشنبه باید یعنی ردخور نداره باید برات لگو بخریم یا من یا بابا یا پدربزرگا و خاله و عمو خلاصه گوشه هرکی و که دم دسته میبری برا عیدم قرار شده 1000تیکه برات بخریم تا 500تیکه رو البته یه کم هم کمک گرفتی ولی ماشالا خوب می سازی

از رابطتون با آرشام بگم كه قلباً همو دوست داريد ولي وقتي بهم ميرسيد قشنگ ميتركونيد و از دورهمي لذت كه نميبريم هیچ پشيمون هم ميشيمگریه

اولين قرصي ك درسته خوردي 15بهمن ٩٦قرص ويتامين d3

 

روشا عاشق موهاي مني و مدام ميگي باز كن موهاتو با موهام بازي ميكني چقد این کارتو دوست دارم و بهم آرامش میدهزیبا

روشا خيلي شيرين با تكونِ  دوتا دستات همه رو ميترسوني و همه هم ازت میخوان که بترسونیشونقه قهه

تو ٢٢ماهگي ١٦تا دندون داري

خيلي قشنگ حرف ميزني و کاملاً منظورتو می رسونی مثلاً عاشق پستونکی و دوست داری یا سه تایی یا روم نمیشه بگم 6تایی بگیری دستت تا بهت پستونک میدم یا میگی سه تا بده یا میگی شش تا بده

من و به الفاظ مختلف صدا ميزني هر کی به هر لفظی صدام کنه همسایه میگه مونا خانوم شما هم تا چندساعت مونا خانوم صدام میزنی مامان-موناجو-عمه -مامي-خاله عمه و  خاله رو خییییلی خوب میگی فرشته ی خونه قندی خونه خیلی شیرین شدی صداتو عوض میکنی موقع حرف زدن قهر میکنی باید نازتو بکشیم خلاصه غرق خوشبختی هستیم خدا شما دوتا رو برا من و همه ی بچه ها رو به خونواده هاشون ببخشه که نعمت خونه هامون هستیدعبادت

تو ماه اسفند طبق عادت همیشگی رفتیم تهران برا خرید لباس با خاله پریوش و رهام وشما قندی خانوم و اولین تجربه سفر با اتوبوس برا هممون بود برا من اولین بود چون با بچه تجربش نکرده بودم رهام هم اولین بارش بود شما همه چیز رو خیلی زودتر از رهام تجربه کردی خیلی خوب بود و اذیت نشدم رفتیم خونه ی بهاره جون دوست عزیز و باوفای خودم 4روز تهران بودیم یه روز که شما خواب بودی من و بهاره جون تصمیم گرفتیم بریم پالادیوم که نزدیک خونشون بود سریع آماده شدیم و شما رو سپردیم به سه قلوه ها و البت به رهام خلاصه بعد از دو ساعت ز زدید که روشا گریه میکنه و ما سریع اومدیم خونه و رهام مث اینکه شاهکار کرده باشه اومد دم در گفت مامان جون برا خواهرم شیرخشک درست کردم ولی نمیدونم چرا نمیخوره گفتم شایدگشنش نیست اومدیم نشستیم گفتم رهام مگه بلدی شیرخشک درست کنی گفتی بله شیر اوردم توش چندتا قشنگ پودر شیرخشک ریختم گذاشتم تو مایکروویو یعنی قیافه من دیدنی بود کلی خوشحال شدم که روشا این معجون سحرآمیز رو نوش جان نکرده بود اینو نوشتم بزرگ شدید بخونید و بخندید

قندی خانوم عاشق چسب گفتناتم هرچی میگم میخوای بگی چشم میگی چسب

تلفن خونه هرساعتی از شبانه روز زنگ بخوره سریع برمیداره میگه سیام صب بسیر (سلام صب بخیر)میای روشا ببری به خداحافظ هم میگی خداسز

تا از دستت عصبانی میشم سریع میای لپم و میکشی میگه عسقم جوونم واای که من میمیرم برا شیرین زبونیاتبغل

رفته بودیم شکلات بخریم خانوم فروشنده تستر میداد به شما هم میداد و شما هم هی دلبری میکردی و ممنون و تشکر و مرسی راه انداخته بودی اونا هم خوششون اومده بود و همین طوری تستر بود که بهت میدادن ازم پرسیدن چقد رو شما کار کردم اینقد مودب شدی و تشکر میکنی تازه دستتم میزاشتی رو سینتو سرتو می آوردی پایین آلوچه ی خوشمزه ی کی بودی تو منم گفتم بچه های من ذاتاً این مدلی هستن (کلی رفتم تو ژست و قیافه طوری)گیج

تا اونجا که ذهنم یاری کنه از عکسها و مناسبتها براتون میزارم

اولین گاز روشا از پاهای رهام مظلوممگریه

روز اول مهر1396

 

کلاس دومی من با معلم مهربون و خوش ذوق خانوم کاظم زاده مدرسه غیردولتی عطار

چندتا از عکسهای کلاس دوم رهامم

تو المپیاد هم به شاگردان ممتاز جایزه دادن که شما به عنوان شاگرد نمونه اخلاق لوح گرفتی خوش اخلاق من معاون مدرسه کلی ازت تعریف کرد و گفت رهام یه دونستمحبت

صبحانه سالم

این نمایشگاه به نفع بیماران پروانه ای بود و قرار شد ما یه مبلغ پول بدیم و شما به انتخاب خودتون از نقاشی هاتون بدید معلم نقاشی براتون تابلوش کنه و تو نمایشگاه بزاریم خلاصه من روز نمایشگاه باهات اومدم به همراه خاله جون دیدم تابلوت از نقاشی هایی بوده که رنگ امیزی نکردی خیلی تنبلی به رنگ آمیزی اصلاً علاقه نداری یه کم ناراحت شدم از مربیت سئوال کردم گفت خودشون انتخاب کردن از خودت پرسیدم گفتی عمداً این کار و کردم نقاشی خوبام بمونه واسه خودم منو میگید چشام زده بود بیرون از تعجب هیپنوتیزماین پسر شیطون ساده ی کوچولوی منه آخهتعجب

خیره به اثر ناب و تاریخی خودشخنده

تولد آرادجون

تحقیق علوم راجع به دانه گیاهان

عشق منی تو آخه

دوستیتون پایدار مهربونا از مهدکودک باهمیدزیبا

تحقیق راجع به سفره ی هفت سین

کاشت سبزه برای مدرسه با هسته ی نارنج

گفتم که عاشق لگویی اینم یه چشمه از لگوهایی که خریدی جعبه ی خیلی هاش و نداشتم

روز دانش آموز هم خونواده ی عزیزم سوپرایزت کردن

کلاه خود و لگو از طرف خاله پریوش

اینم کادوی من و بابا

اینم از طرف بابای مهربونم

همیشه دوست دارم بچه هام شکرگزار خدا باشند و به خاطر سلامتی که دارند از خداوند تشکر کنند به رهام گفتم اگه میخوای از خدا تشکر کنی میتونی نماز بخونی و باخدا حرف بزنی سخت نمیگیرم بهش هر وقت خودم نماز میخونم میگم دوس داری بیا کنارم باهم نماز بخونیم روشا هم یاد گرفته سریع سجاده میاره کنار ما دلا راست میشه دیدنیه نماز خوندن قندی خونه

عکسهای پاییزی و هالوین (رهام عاشق تم هالوینه منم یه چیزایی درست کردم)

پشت صحنه عکاسی آتلیه آلبوم روشا

شب یلدای 96

اینم کادوهای شب یلدای شما دوتا عزیزای دل

کریسمس 96

ولنتاین 96

اینم صباخانوم ناز همسایه ی طبقه پایینی که خیلی باهم صمیمی هستید

خواب نیمروزی با طعم آبنبات چوبیخنده

اینم اولین تجربه سفر با اتوبوس این دوتا کلوچه (اسفند96)

15امین سالگرد ازدواج من و بابایی

از روزی که این وبلاگ و مینویسم سعی میکنم چیزهایی رو که براتون میخریم یا هدیه میگیرید عکسهاشونو بزارم و براتون به یادگار ثبت کنم ولی این روزها اینقد مشغلم زیاد شده که کمتر یادم میمونه قبل استفاده ازشون عکس بگیرم یه سری از عکسهای کادوها و خریداتون و ثبت میکنم

اینم سوغاتی هایی که خاله پریوش از ترکیه خریده

سوغاتی های قندی خونه

اینم سوغاتی های دوتاجوجه ی من از طرف عمو حسام

این پولیور خوش آبرنگ و با یه جین سورمه ای برا رهام زحمت کشیدن

این عروسک یکی از چندتا عروسکیه که خاله مرجان و دایی جون برات از کربلا آوردن و عاشق این لنگ درازی یه کتونی خوشگل هم برا رهام آوردن دست همشون درد نکنهگل

این لباسها رو هم سفارش دادم الهام جون دوستم از نمایندگی السی برات خرید

اینم یه سری از عکسهای روزهای زمستونی سال 96

اینم یه روز خاطره انگیز که بابا با سافاری مارو برد کوه و بعدشم یه ناهار فوق العاده که خیلی خیلی بهمون چسبید تا شب بیرون بودیم

رسیدیم به خرید شب عید که موقعی که رفتیم تهران براتون خریدم

پسرم کی اینقد مرد شدی عزیزدلم اینم چندتا از عکس لباسات  از همشون عکس نذاشتم واقعا" عکاسی هم وقت میخواد

عجب پست بالا بلندی شد خسته نباشم واقعا" دم حافظم گرم فک میکنم هیچی یادم نمیمونه ولی بدک نیستیمااااخندونک

فسقلی های من اگه فردا پیر شدم هیچی یادم نیومد آلزایمرگرفتم اینا رو بخونید بدونید مامان مونا خاطرات چندماه و مرور میکرد و گلچین میکرد براتون نفسم به نفستون بنده محبت

پسندها (6)

نظرات (4)

مهندس زهرا فرجیمهندس زهرا فرجی
7 تیر 97 8:57
لبتان خندان و دلتان شاد و پر از یاد خدا باشه...محبتخوشحال میشم به وب پسر منم سر بزنید
مامان صدرامامان صدرا
7 تیر 97 9:06
به به چه پست زیبایی قبلنا من به وب رهام خوشگله سر میزدم و اونوقت خانوم کوچولوتون نبود خدا هر دوشو حفظ کنه❤
 
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
سلام مرسی گلم😍
❤فاطمه جون❤❤فاطمه جون❤
7 تیر 97 18:02
امیدوارم موفقیت های بیشتری نصیب فرزند گلتون شه راستی خوشحال میشیم به وب ما هم سری بزنین منتظرییییممم ما وبتونو دنبال کردیم دوست داشتین دنبالمون کنین مرسیییی 💙💙💙💙 💐💐💐 💙💙 💐
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
21 مرداد 98 20:31
ای جونم خداحفظشون کنه وبلاگتون خیلی قشنگه😍😍❤❤❤