عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

سلاااااااااااام

1393/3/16 18:51
923 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و دروووووووووودفراوان به تموم دوستای گلم.....مارو به خاطر غیبت طولانیمون ببخشید حسابی سرمون شلوغ بود.....خسته

رهام مامان ،سلام..عزیزدلم شیطون خودم خودت میدونی که این مدت مامان کلی درگیری داشت و وقت سرخاروندن هم نداشتم  واسه همینه که اینجا یه کم گردوخاک گرفته و نتونسته سربزنه

اولین دلیل محکم ما رفتن پدرومادر همسری به مکه مکرمه بود(93/2/14)منم چون نه خواهرشوهردارم نه جاری دست تنها بودم و کلی کار ریخته بودسرم  دست الهام جونو مامانم واقعاً دردنکنه خیلی کمکم کردن...ولی کارا لذت بخش بود..آش پشته پا و خرید واسه تالار و مهمونی و خلاصه اینکه دو هفته کلاً درگیر بودم...این وسطا هم که کارم شده بود رفتن به اداره کار که تا الان هم ادامه داره و هنوز کارم درست نشدهخسته..اینقدر رفتم اداره کار طفلی رهام شب موقع خواب میپرسه مامانی صبح بازم میخوای بری اداره کار...راضی

بعد از تموم شدن مراسم مکه و رفتن مهمونای شهرستانی...مامان زهرا اسباب کشی داشت یک هفته هم درگیر اسباب کشی شدیم...خلاصه این که اردیبهشت امسال خیلی درگیری داشتم....خسته

رهام جون کلی از شیرین زبونیاتو نوشته بودم تو قسمت یادداشت گوشیم که با فلش همش پاک شدکچل

رهام جون و کادوی روز پدر

هدیه من و رهام جون به همسری عزیزمبوس

 


کادوی روز مرد من و باباجون به رهام عزیزمبغل

 

عموحسام یه کاسکو واست خریده بود ازش می ترسیدیترسو ...خیلی خوشگل بود

شماهم ازش می ترسیدی برد عوضش کرد یه مرغ مینای خیییییییییییلی عسل آورده حرف میزنه و عاشق شماست تا شمارو میبینه جیغ میزنه و میگه نرو نرو......خوبی خوبی..گوشی و بزار...الله اکبر.یاعلی...زهرا....وخیلی حرفای دیگهخنده

مامان زهرا کلللللللللللللللللی واست کادو از مکه آورده که از تک تکشون عکس میگیرم و واست میزارم تو وبت

یه روز با همدیگه داشتیم میرفتیم خونۀ مامان زهرا سرکوچه گفتی برام بستنی بخر گفتم همی الان خوردی دیگه نمیتونی شام بخوری..قبول نکردی ..گفتم وای رهام حواسم نبود پول پیشم نیست..درجواب من:اشکالی نداره بریم من میخرم میگم آقا بعداً میایم حساب میکنیمگیجبعداز کلی خندیدن همون لحظه پرسیدی موناجون ای کاش یعنی چی ؟؟؟؟منم کلی آسمون ریسمون بافتم و یه چیزایی تحویلت دادم بعد که متوجه شدی گفتی ای کاش مابنز داشتیمخندونک ...با پدرجون صحبت میکنی میگی پدرجون ماشینت به دردنمیخوره بفروش بریم برات یه دونه لامبورگینی یا پورشه بخریم خندونکقربون دل کوچولوت برم که این همه عاشق ماشینی دقیقاً مث بابایی...حالا خدارو شکر به خاطرشغل بابایی همه نوع ماشین خارجی سوار میشی...

چندشب پیش بادایی جون و عمو حسام و بابایی برا اولین بار رفتی استخر3/12/93شب که اومدی خونه گفتی موناجون بیا ببین دستم بوی دریامیدهخندهبغل

جدیداً هم یاد گرفتی تا میخوام بیام تو اتاقت میگی موناجون اینجا اتاق شخصیه منه شما اجازه نداری بیایغمناک

 

14خردادرفتیم بروجرد و خرم آباد خونه خاله مرجان دوست صمیمی من..ما بودیم و مامان پروین اینا خوش گذشت...وقتی رسیدیم خرم آباد گفتی اینجا خرم آقاستخنده

اینم عکسای سفر اخیرما خیلی گرم بود فقط با این لباسا راحت بودیخجالت

محبتمحبتمامان فدای شیربن زبونیات کلوچۀ منمحبتمحبت

 

پسندها (3)

نظرات (10)

محمدرهام ومامان سمانه
17 خرداد 93 11:19
انشالله همیشه سرگرمی هات شادی وسفر ومکه ای و... باشن،امیدوارم کارتم زودتر انجام شه. آرزویمن برای شما بهترینهای هستی
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
مرسی فدات شم
مامی نسیم (✿◠‿◠)
17 خرداد 93 16:00
خب خوش اومدی دوباره عزیزم
مامان شایان
18 خرداد 93 8:49
همیشه خوش و سالم باشین. بووووووووووووس
مامانی فری
18 خرداد 93 23:43
سلام عزیزمممممممم به به چه عکسهای قشنگی لذت بردم از دیدنشون در ضمن رمزو برات خصوصی میذارمممممممم بوسسسسسسسسسس
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
مرسی مامان فری مهربون
اکرم
19 خرداد 93 21:12
سلام مونای عزیزم خیلی خوشحال شدم که غیبتت به خاطر شادی و مسافرت بود من الان تو هفته 11 هستم منم مثل شما میرم اداره کار با این که باید استراحت مطلق کنم مجبورم برم حالا مشکل کار شما کجاست ؟راستی مونا جونم باید من رو ببخشی من رفتم تو وبلاگ دوستت مامان ملودی حالتون رو پرسیدم آخه دلم واسه رهام و شما تنگ شده بود
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
سلام قربونت برم...خیلی مراقب خودت باش خیلی.....ممنون از مهربونیات.....واسه حقوقه بیمه بیکاری گیرداده بودن بهم تعلق نمیگیره ..چون یه چندماهی بیمم واریز نشده بود..بعداز چهارماه دوندگی درست شد خداروشکر..قربونت برم خدایاااااااااااااااااااا
مامان مری
20 خرداد 93 16:15
سلااااااااااااااااااااااااااااااام مونا جونم و رهام جونم عاشقتونم به خدا...نمیدونم چه بلایی سرمن اومده انقدر تنبل شدم به خدا کلی دلم برای اینجا تنگ شده یود رهامم میبوسمت خاله جون با این عکسهای خوشگلت
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
مرسی مریم جون
مامی آتریسا جون
20 خرداد 93 17:34
سلام به رهام عزیزم و مامان مونای دوست داشتنیش ، خیلی دلمون واستون تنگ شده بود خیلی جیگری رهام جون می بوسمت عزیزم
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
مرسی از لطفت عزیزم
رها
21 خرداد 93 18:13
این پسره خوشگل و خوشتیپ و قرتی رو از طرف من ببوس محکم محکم
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
مرسی عزیزم
مامی آتریسا جون
22 خرداد 93 10:10
عزیزم عید نیمه ی شعبان رو پیش پیش تبریک میگم
سحر
22 خرداد 93 17:19
سلام ای جووووووونم چه ناز شدی خوشگله من دلم برات تنگ شده بود اما درگیر امتحاناته پایان ترمم وقت نمیشه زیاد بیام منا جون با شما قهرم چون منو فراموش کردی و با یکی دیگه اشتباه گرفتی ولی این جوجویی رو از طرف من ببوسین
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
سلام سحرعزیزم خوبی فدات شم من معذرت میخوام از روی ماهت..ان شاله با نتیجه خوب امتحاناتتو پشت سر بذاری..قدراین روزارو بدون من عاشق درس خوندن بودم وخصوصا شبای امتحان درسمم خوب بود..یادش بخیر