تب تب تب.......
سلام پسر خوشگلم الهی دورت بگردم از روز جمعه تبت رفت بالا و تا دیشب اصلا تبت پایین نیومد چرا این روزا اینقد حالت بده و تب داری!!!!!...خیلی نگرانتم مدام تب سنج دستمو تبتو چک میکنم تا خدای نکرده به 40 درجه نرسه ..دکترم که بردیمت تشخیص داد که حتما از سینت عکس بگیرم و اگر عفونت زیاد باشه بستریت کنیم بماند که تو اون لحظه من و بابایی و مامان زهرای عزیز چی کشیدیم تا رسیدیم رادیولوژی ساعت 9.15 شب بود و به چه سختی رادیولوژی پیدا کردیم همه جا بسته بود خلاصه موقع عکس گرفتن شد و شما با چه مکافاتی راضی شدی عکس بگیری هم بماند ...سریع عکس و به دکترت رسوندیم و خدا رو شکر گفت امشب نمیخواد ببریدش بیمارستان تا 24ساعت اگه تبش پایین نیومد حتما باید بستری شه .....برا اولین بار (1392/9/16)هم برات قرص تجویز کرد دکترت گفت رهام دیگه مردی شده واسه خودش ،اونم قرص استامینوفن که چقدم تلخه لعنتی...اینقد حالت بد بود و تب داشتی تا میگفتم اگه بخوری حالت خوب میشه و ویروسا از بدنت میان بیرون سریع دهنتو باز میکردی و داروهاتو میخوردی با وجودی که بعد از 24 ساعت تبت پایین نیومد راضی نشدم ببریمت بیمارستان ترجیح دادم تو خونه خودم ازت پرستاری کنم طفلکی بابا شبها اصلا درست نخوابیده همش مراقب شما بود ...این چند روز اصلاً میل به غذانداری و هیچی نمیخوری مارو هم نگران میکنی ..امروز یه کم تبت اومده پایین خدارو شکر مدام پاشویت کردیم ..یه دارو گیاهی هم پدرجون زحمت کشیدن واست خریدن فک کنم خیلی موثربود..فعلا داری آنتی بیوتیک مصرف میکنی ولی همین که تبت اومده پایین واسه من کافیه ان شاله سرفه هاتم تموم میشه قربونت برم...حالا که حال شما یه کم بهترشده فک کنم خودم از شما گرفتم گلو درد و بدن درد شدید دارم ....
حالا بگم از دست شما وروجک با این شامۀ قویت
تو خونه جرات ندارم غذا درست کنم پیازداغ درست کنم سریع دستت و میگیری جلو بینیت و میدوی سمت اتاقت غر غر میکنی که چرا بوی بد میاد...این چند روز شلغم می پختم (شنیدم بوی شلغم ضد عفونی کنندست)داستانی داشتیم با شما ..داد و بیداد که در تراسو باز کن بوی گند میاد....یه جاهایی خجالت میکشم بغل کسی میری که بوی عطرشو دوست نداری یا خونۀ کسی مهمونی میریم ماهی یا غذایی درست کرده باشن که از بوش خوشت نیاد سریع دستت و میگیری جو بینیتو میگی اه اه چه بوی گندی میاد..موذب میشم منتهی میدونم دست خودت نیست و به بو حساسی..قبلاً هم واست نوشتم به بوی دستای خودتم حساسی و مدام دستاتو بو میکنی و میای به من میگی دستام بو نمیده برم با مایه دستامو بشورمواقعا معضلی شده واسه ما خیلی اذیت میشی و اذیت میکنی
بامامان زهرا رفتیم واست کاموا خریدیم شال و کلاه ببافیم البته من اولین بار بافتنی میبافم مامان زهرا بهم یاد داد راحته ولی دستم عجیب درد میکنه و نمی تونم مدام بشینم پاش و ببافم.....از شال و کلاههای بیرون خوشت نمیاد چندبار رفتیم به محض اینکه کلاه رو، رو سرت میزارم میگی واقعا اذیت میشم دوست ندارم...گفتم خودم کاموا بگیرم شاید ظریف تر از کلاههای بیرون بشه..تا ببینیم
خوشگل مامان دیگه بزرگ شدی و خیلی چیزا رو درک میکنی وقتی میخوای بری دستشویی شلوارتو دم در دستشویی در میارم اگه کسی پیشمون باشه سریع دستت و میاری جلو میگی وای وای کسی جای خصوصی منو نبینه..
در یخچال و باز میکنی میگی مونا جون یه چیز حرفه ای بده من بخورم
روز جمعه 1392/9/15با مامان پروین اینا و دایی علی(دایی من) رفتیم باغ قبل رفتن حالت خوب بود ولی تا رسیدیم باغ حالت بد شد(این عکسا قبل بد شدن حالت خاله جون ازت گرفته)
این کت خوشگلم دو سال پیش بابا جون عموجون رفته بودن تهران واست خریدن امسال تازه اندازت شده خیلی بهت میاد قند عسلمالهی فدات شم فقط همین یدونه عکس و تو باغ گرفتی بعدش اومدی تو خونه گفتی بغلم کن سردمه تا موقع برگشت بغل منو بابایی خواب بودی
اینم بخاری چوبی (عشق بابا خیلی دوسش داره)
این چترخوشگلم دایی جون واست خریده(وقتی حالت بد بود خونۀ مامان پروین بودیم رفت واست این چتر و خرید)
مهربون من...عشق من. دوستت دارم تا بی نهایت ها