عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

محرم1392

1392/8/23 20:24
931 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام بر حسین(ع)

رهام عزیزم سلام قربون دلت برم که من ساده لوح فک میکردم کوچیکه ولی اشتباه میکردم دلت به وسعت و پاکی دریاها و آسمانه عزیزمامان...تو این شباهر وقت پای تی وی هستیم و مراسم نوحه و عزاداری رو نگاه میکنیم ...من بی اختیار اشکام سرازیرمیشه و شما بغض میکنی و اولش میگی مونا جون خودتو اخمو نکن برم آهنگ بزارم اشکات نیاد ..من:نه پسرم امام حسین ناراحت میشه تو این شبا آهنگ ببینیم...بعدش محکم منو بغل میکنی و گریه میکنی بعد که میگم چرا گریه میکنی در جوابم میگی:آخه یزید بی ادب به بچه های امام حسین آب نداده(با عرض پوزش)یزید غلط کرده (هرچی میگم بگو اشتباه کرده میگی نه بابا غلط کرده)یزید خیلی بی ادب شده باهاش دوست نمیشم...برام یه کم پلو بیار قوی شم برم بکشمش دیگه بچه هارو اذیت نکنه...(این چند شب موقع خواب واقعۀ کربلا رو برات تعریف میکنم اینه که تقریبا اسامی و یه چیزایی از امام حسین و یادت گرفتی )..به بابا هم گفتم ببرتت شبا هیئت تا از بچگی با این محیط ها آشنا بشی ..بهت میگم بزرگ شدی میخوای چیکارکنی..میخوام خادم امام حسین بشم.....ایشاله عزیزم امام حسین پشتیبانت باشه تو تمام مراحل زندگیت

چندتا عکس از عزاداری امروز _عاشورای 1392(قراربود تو دسته بابا جون ازت عکس بگیره که همکاری نکرده بود...امان از دست این مردا)

چندروز پیش رفتم واست زنجیر خریدم که با خودت ببری تو مراسم اما به دلیل وسواس شدیدی که به بو های مختلف داری تا دستت میگیری دستت یه کم بوی چوب و آهن میگیره سریع میگی مونا جون پاشو دستمو بشور بوی بد گرفته...فک کنم روزی بیست بار دست میشوری خیلی حساسی به هرچی دست میزنی باید سریع دستت و بشوری مدام در حال بو کردن دستاتی..البته خودمم مث شمام کوچولوی من...

 خیلی تخیلاتت قوی تر از قبل شده یه مواقعی به جرات میتونم بگم بیست دقیقه پشت سرهم از چیزایی که اصلا وجود ندارن حرف میزنی...با علی جون رفتیم مغازه رفتیم جنگل گرگه رو با تفنگ زدیم اومدیم با ماشین سانتافه یه دوری زدیم باسرعت اومدیم پلیس جریممون کرد و ..و...و...و.....تا الی آخر

یه وقتایی هم میری رو تختت میام میبینم داری با یکی صحبت میکنی میگم با کی حرف میزنی.....با نداجون ...نداجون پاشو بریم برات عموپورنگ بزارم(قبلاً هم گفتم ندای عزیزدخترخالۀ باباجونه تهران هستن اینه که متاسفانه دیر به دیر همو میبینیم و پسرمن عاشق نداست)....هر روز این کارشه که تو تخیلاتش با ندا حرف بزنه الهی بمیرم برات...

 موقعی که تو قصریت نشستی و داری......اول بینی خودتو میگیری با اون یکی دستتم بینی منو میگیری...خیلی بامزه ای منم خندم میگیره شما میگی نخند بابا بوی بد میاد..بعد تموم شدن کارت میگی خطر رفت...

 

 رهامم کی و از همه بیشتر دوست داری(هرچند میگن این سئوال و نباید از بچه ها پرسید ولی جواب گل پسر من خیلی قشنگه) رهام جونو..باباجون..موناجون..پدرجون...مامان زهرا...عمو حسام...حاجی جون..مامان پروین..دایی جون..شهلا جون...خاله مرجان..خاله پریوش...آخرشم میگی شما رو بیشتر از زیاد دوست دارم... یه نفرم از قلم نمیندازه پسر منصف من... ....دورت بگردم خودم تنها

 

صبحا  با همدیگه میریم پیاده روی این روزا هوا ابریه و جون میده واسه بیرون رفتن من عاشق هوای بارونیم...سر خیابون یه مغازه اسباب بازی فروشی هست که یه تنفگ بزرگ پشت ویترین گذاشته بود شما دو باری گیر داده بودی اما این سری  آخر کلی گریه کردی و من هرکاری کردم یادت بره نشد که نشد التماس میکردی جون رهام واسم بخرش ..مامان بمیره برات دلم ضف میکرد برات ولی نمیخواستم حرف حرف شما باشه( نمیخواستم وقتی چیزی رو باگریه میخوای برات بخرم ولی اون روز به هیچ صراطی مستقیم نبودی بلاخره کارخودتو کردی تفنگ و خریدی و از ذوقت کلی تو مغازه واسه آقای فروشنده رقصیدی....)

رهام جونو تفنگش

 

حسین علیه السلام همچون خورشیدی، قرنهاست که هر روز می درخشد و تازگی دارد ...

افسوس از چشمهایی که تنها ده روز از سال ، از نورش بهره می برند  ...

صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...

صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...

صلی الله علیک یا أبا عبدالله ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

♥ مامی ملودی جون ♥
24 آبان 92 17:52
الهی من فدات بشم پسر باهوش حالا بگو ببینم چرا تو لیستت اسم خاله نسیم نبود
مامان شايان
25 آبان 92 10:54
عزيزم عزاداريهات قبول باشه. قربون اون دل پاكت رهام جون. بوووووووس مرسی عزیزم
مامان ریحان
25 آبان 92 18:35
سلام عزاداری هاتون قبول ، افدای اون دل پاکت ... مام حسین پشت و پناهت باشه عزیزم تفنگتم مبارک دست مامان مونا جون درد نکنه خصوصی همچنین
مرجان مامان آران و باران
26 آبان 92 11:04
سلام عزیزم عزاداریتون قبولللل دوست خوبممممم ای خدا من عاشققققققققققققققققققققق رهام خوشگل شیرین زبونمممممممممممممممممممممم خدا حفظش کنه پسر باهوش عسلووووووووو
مریم
26 آبان 92 20:50
قبول باشه رهام عزیز مرسی مریم عزیزم
مامان محمدرهام جون
27 آبان 92 11:27
قربون تو پسرفهیم ومهربون برم منبه به چه پسرحساس ونظیفیالهی امام حسین حافظ ونگهدارت بشه کوچولوی نازنیننم مرسی سمانه عزیزم
مامان مانی
28 آبان 92 13:58
عزاداریتون قبول ........ مرسی گلم
زهرا مامان قاصدك
2 آذر 92 10:43
الهي جيگرتو رهام قشنگ و ناز!! قربون اون دل كوچيك و مهربونت كه امام حسينو دوست داري و ناراحتي كه بچه هاش آب نخوردن
زهرا مامان قاصدك
2 آذر 92 10:44
اي قربون اين زنجير زن خدا قبول كنه عزادار كوچك مرسی خاله جون
اولین سایت تخصصی قالب کودک...لی لی تـم
2 آذر 92 21:39
سلام مونا جون اگه کارم داشتی از این به بعد اینجا در خدمتم http://lilitheme.ir/ برا آیکن هم هنوز عکس نفرستادی که مرسی عزیزم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
6 آذر 92 4:03
عزاداریهاتون قبول قررررربونت برم شیرین زبون.مونا جون بعدش پلو رو هم میخورد؟؟ عزیز دلم که میخوای خادم امام حسین بشی.امام حسین نگهدارت باشه خطر رفت امیرسام میگه ... خوشگلم بیا ای جان چقدر هم با محبتی عزیز دلم از چهرت کاملا مشخصه.البته فکر کنم از این نظر کاملا به خودت رفته مونا جون تفنگت هم خیلی قشنگه عززیزم.مبارکت باشه مرسی مونا جون نظرلطفته......
مریم (مامان روشا)
6 آذر 92 11:57
امام حسین نگه دارت باشه عشقه خاله....منم از بوی زنجیر بدم میاد عزیزم قربونت بشم که با پلو خوردن قوی میشی عزیزم...عاشقتم یا اون صدای مهربون و خوشگلت مونا اسم کتابها رو برات نوشتم توی پاسخ نظرت مرسی عزیزدلم
سحرکرج
6 آذر 92 19:34
slm mona jun khuby?roham khube?mashalah muhaye roham kutahtar shode khoshgeltar shode mesle mamanesh. سلام سحر جون چه عجب گفتم دیگه مارو فراموش کردی..آبجیا ..مامان خوبن؟به همشون سلام برسون
مامان سارا و بابا سامان
7 آذر 92 21:29
الهی فداش بشم.. خدا نگهش داره به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم
ستارگان آسمان من
8 آذر 92 15:34
مامان ریحان
11 آذر 92 1:51
سلام خوبی مونا جون ؟رهام چطوره ؟ کجایی کم پیدایی؟