عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

رهامم دار و ندارم

1392/8/18 19:15
863 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به گل پسرمهربونم

سلام به دوستای عزیزم امیدوارم که روزهای پاییزی خوبی رو پشت سرگذاشته باشید و زندگیتون بروفق مراد باشه ان شاله

رهام عزیزم می دونم خیلی کمرنگ تراز موقعی که سرکارمی رفتم واست خاطراتتو ثبت می کنم و دلیلشم خود وروجکته می دونی واقعاً تو خونه کل اوقات روز رو تو برام پر کردی و فرصتی واسه نوشتن برام نمیزاری خوابتم که فوق العاده کمه و اینه که منم کمترمیرسم بیام اینجا و برات پست بزارم الانم که دارم برات می نویسم رفتی خونۀ پدرجون

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

خب از کجا برات بگم از اولین عروسی که با شما رفتیم میگم٣٠مهر١٣٩٢ (البته قبلاَ هم اگه اشتباه نکنم اولین عروسی که با شما رفتیم فامیلای بابا جون بود، عروسی یگانه جونو حسین آقا بود که خب به دلایلی از دیجی و ارکست و  رقص و پای کوبی خبری نبودبا این وجود خوش گذشت)اما عروسی پریا جون دختر خاله من اولین عروسی بود که ارکست و  رقص  و پایکوبی واقعی رو می دیدی یه جورایی هنگ کرده بودی و دست از پا نمی شناختی و دوست داشتی فقط به حرکات دست نوازندگان نگاه کنی..کلی هم رقصیدی ...قربونت برم که اینقد دلبری میکنی ....تا اونجا که متوجه شدم از آدمایی چشم و ابرو مشکی بیشتر خوشت میاد مث نداجون...پریاجون ..سرعقد به مهمونا همراه گیفت عکس عروس و دومادرو شاسی زده بودن و هدیه میدادن شما عاشق اون عکس شده بودی و تو تالار اصرار داشتی که عکس و ببری بیرون از سالن و با بچه ها بازی کنی منم اجازه نمیدادم تالار و گذاشته بودی رو صورت جوری شد که بابا زنگ زد گفت مونا رهام چرا گریه میکنه و با هزار بدبختی راضی شدی بدون عکس بری بیرون..به عروس هم میگفتی خانوم عروس..خخخخخخ.....اینم از عروسی پریا جون خیلی خوش گذشت براش آرزوی خوشبختی میکنم.

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

از بلبل زبونیات بگم

رهام بی دلیل موناجون

من:جانم رهام جون

رهام:خدانکشتت موناااااااااااااااااا

 

همسایه طبقه پایینی آقای شریفی بنده خدا هیچ وقت شکایتی از ما نداشته ولی ما همیشه تو خونه تا شما اذیت میکنی میگیم الان آقای شریفی میاد یه روز که باز اذیت میکردی گفتم الان آقای شریفی میاد شما گفتی:بزار بیاد تا منم از تراس پرتش کنم پایین تا دیگه جلو چشام نیاد

 

تا منو اذیت میکنی میگم رهام سرم دردمیگیره شلوغ نکن شمادرجواب:سریع میای دستم و میگیری و میگی اصلا حالت خوب نیست بزار ببینم مثلا فشارمو میگیری میگی وای وای چشمت روز بد نبینه فشارت رو ٢٠٠

 

چند وقت دارم باهات کلمات انگلیسی کارمیکنم آب -سیب - قرمز-شیر یه روز شما گفتی خب حالا شما بگو ببینم به سیب زننی چی میگن؟ منم غش کردم ازخنده قربونت بره مامان(راستی یه خط درمیون بهم مامانم میگی)

 

دلیل اینکه موضوع این پست رو داروندار گذاشتم اینه که یکی از تکیه کلامات شده و مدام میگی باباجون داروندارم، ناز من ،عزیزمن...متقابلاَ به منم میگی جالبش اینه که فقط به من و بابایی میگی و قند تو دلمون آب میشه....

با تلفن که صحبت می کنی میگی منو ببخشید پشت خطی دارم بزارید جواب بدم برمیگردم قربونت برمن که سریع الگو برمیداری

رهامم نمیدونم چرا اینقد سختته به باباجون بگی ببخشید یا لطفاً روزی هزار باراین کلمات و واسه من میگی چندشب پیش خونۀ پدرجون بودیم و چون ایشون تازه چشمشو عمل کرده شما چراغ قوه رو مستقیم میگرفتی جلو چش بنده خدا بابا ازت گرفت شما هم شروع کردی به اشک ریختن مث خودمی خیلی زود اشکت درمیاد ما هم هرچی بهت گفتیم بگو معذرت میخوام لطفاً چراغ قوه رو بده دیگه این کارنمیکنم..فقط گریه میکردی و میگفتی آخه بلد نیستم بد من میگفتم به من بگو سریع همه رو میگفتی باور کن یک ربع تموم ما تلاش کردیم و شما یه کلمه هم به بابا نگفتی بابا خیلی لجش گرفته بود میگفت چطو به تو میگه به من که میرسه بلد نیست...خلاصه اون شب کلی حال دادی به مامان

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

سرگرمی این روزاتم رفتن تو wechat ...خودت میری مودمو روشن میکنی و میای wifiگوشیمو روشن میکنی و میری تو لیست دوستامو و اول پیغامارو باز میکنی بعدش شروع میکنی به voiceدادن قربونت برم فقط کافیه یه کاری و یه بار جلوچشمات انجام بدم سریع یاد میگیری الانم یادگرفتی فیلم میگیری می فرستی واسه دوستام و باباجونی یه  وقتایی میگم بابا فیلم نگیر واسه کی می فرصتی میگی نگران نباش واسه بابا جون فرستادم(خدایا این بچه ها همه چیزو درک میکنن میدونن که برا بابا فرستادن اشکالی نداره)با مریم جون و روشا جونم کلی تو wechat صحبت میکنیم و خوش میگذرونیم..این روزا هم که هوای شهرمون بارونیه یه روزایی میریم پیاده روی به قول امیر محمد چه جوابی میده به جان خودم

خاله مرجان یکشنبه میره تهران واسه لازیک چشماش امیدوارم به سلامتی بره و برگرده..دیگه از دست عینک راحت میشهو ازدست شما که چقد بیچاررو اذیت میکردی .خوبه من قبل به دنیا اومدن شما لازیک کردم

 این پستتم خیلی طولانی شد از تموم دوستای گلم معذرت میخوام

چندتا عکس از عروسی پریا جون واست میزارم عزیزدلم

 

اینم گلای خوشگل من

هواسرد شده سه تاشو آوردم تو ولی یکیش خیلی بزرگه واسش جاندارم کلی هم غصشو خوردم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

♥ مامی ملودی جون ♥
17 آبان 92 14:52
ای جونم خوشحالم که بهتون خوش گذشته و حسابی هم دلتنگتون بودم . فدات بشم انشا الله دومادیه خودت عزیزم


ان شاله..ماهم همین طور نسیم جون
قالبهای کودکانه مادام
17 آبان 92 15:59
ای جووووووووووونم پسر لپ گلی
با این گلا خوشگل مامانت

سلام مونا جونم بیا اینجا گلم...
http://dokhmalysheklak.niniweblog.com/

کلی وقت برا انتقالش تبلیغات کردم گفته بودم میخوام عوضش کنم...
آخه کلی پستاش خراب شده بودن مجبور شدم با عوض کردن وب تو یه جای دیگه دونه دونه پستها رو کنترل کنم...

منتظرتم عزیزم..
با افتخار لینکید


مرسی عزیزم
قالبهای کودکانه مادام
17 آبان 92 23:36
مونا جون چی کپی نداد؟
اگه کد لوگو رو میگی با یه مرورگر دیگه بیا حل میشه...

تازه فک کن یه روز این فسقلی بخواد دوتا بشه...
مگه من دست از جون نی نی وبلاگ بر میدارم

بهتون گفتم چندتا از عکسهای رهام جونو برام بفرست برات آیکون درست کنم مث اونی که حاشیه سایته مادامه..........

از عکسایی دوست داری انتخاب کن...
منتظرتم..هر چندتا عکس دوست داری بزار


بله عزیزم.....تنت سالم باشه ان شاله...مرسی چشم
مامان ادرين
18 آبان 92 19:07
وايييي منا خيلي بامزه بود اين رهام خيلي شيرينه بوسشششش كن عينك واسه اينكه خيلي خوشتيپي رهام جووون
فریده
18 آبان 92 20:11
سلام عزیزم امیدوارم همیشه خوش باشید . این گل پسر خوش تیپو جای من ببوس عزیزم.


مرسی گلم
مامان شايان
19 آبان 92 12:40
وااااااي چه تيپ باحالي. ماشالاه. ايشالاه دومادي رهام جون. بووووووووس.


مرسی خاله جون..ایشاله
رها
20 آبان 92 13:55
سلام مامان رهام وبلاگ خيلي قشنگي براي پسرتون درست كرديد ،وقتي بزرگتر بشه حتما از اين كار شما و از وقت گذاشتنتون قدر داني مي كنه و خوشحال مي شه. خوشبحال رهام كه مادري به اين مهربوني داره . فقط يه سوال ،تو وبلاگتون نسبت آريا ، ارسطو و آنديا رو با رهام ننوشته بوديد . سلام عزیزم..ممنون از لطفتون...دوست صمیمی خونوادگی؟چطور؟آشنا هستید؟
خاطره مامان بردیا
22 آبان 92 9:37
تیریپت منو کشته خاله جون. انشاء اله عروسی خودت مرسی خاله جونم..ان شاله
ღ مونا مامان امیرسام ღ
6 آذر 92 4:11
عزیز دلم خیلی ناااز شدی هزار ماشالله انشاالله عکسهای دامادی خودت رو ببینم به به چه خوش سلیقه هم هست ) قربونت برم که عاشق تکنولوژی هستی.من بازم منتظر صدای قشنگتم عزیزدلم گل کنار یقش روووووووو مرسی مونای عزیزم