یه روز بارونی تو باغ همراه علی مهربون
نامۀ یه دوست مهربون واسه رهام جون
علی جون(نوه عمۀ منه)خونشون نزدیک خونۀ ماست و صمیمی ترین دوست رهام.. تنها کسی که از بازی کردن و شیطنتای رهام اصلاً خسته نمیشه و روزایی که میاد خونۀ ما من حسابی به کارای عقب افتادم میرسم...امروزم که هوا عالی بود و بارونی تصمیم گرفتیم همراه علی جون بریم باغ جای همگی خالی خیلی خیلی خوش گذشت بابایی برامون آتیش درست کرد و سیب زمینی کبابی تو بخاری چوبی، خیلی خوشمزه شده بود.. وای که چقد منظرهای باغ قشنگ بودو باب عکس گرفتن ولی شما اصلاً حسه عکس گرفتن نداشتی و فقط دوست داشتی با علی جون بازی کنی درعوض من وبابایی دلی از عزا درآوردیم وکلی عکس گرفتیم
خداجونم شکرت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی