26ماهگی رهامم
دوستای عزیزم به دلیل قطعی سایت و مسافرتمون این پست و که نوشته بودم و با تاخیر گذاشتم
یکی یکدونۀ من سلام
26ماهگیت مبارک قند عسلم.عشق مامان هر روز خوردنی تر از روز قبل میشی عاشقانه دوست دارم عزیزم .
فردا( ١٤/٠٦/٩١) با پسرعموهای بابا جون(حسین-مهتاب-رادمهر)و(مهدی-فائزه-فربد)به اضافه ما سه نفر میریم شمال امیدوارم مثل سری قبل که سه نفری (اولین بار شمارو اردیبهشت91بردیم شمال)رفتیم وفوق العاده بهمون خوش گذشت این سری هم همین طور باشه و خوش بگذره.
رهام جون یکی از حرفای جالبی که این روزا میزنی تا سوار ماشین میشیم سریع میگی لفاً پیاد شیم .اینم بگم که چند روزه اجازه نمیدی بابا ماشینو روشن کنه شما باید استارت بزنی من و بابایی برات کف بزنیم بگیم آفرین رهام جون ماشین و روشن کرد منم خیلی از این کارت می ترسم ولی کی حریف بابایی میشه
من که از سرکار برمی گردم ناهارو میخوریم با هم میریم رو تخت دراز می کشیم برات کتاب بخونم(جدیداً فک کنم به خاطر کار با کامپیوتر دست راستم و چشمم و سرم درد می کنه سال 88چشمم ولازیک کردم می ترسم چشم ضعیف شده باشه ) میگی مونا جون سرت درد میکنه قویص خویدی ماساژت بدم مهممون به جون خودت که تموم زندگیمی تموم خستگی از تنم در میره وقتی با دستای کوچولوت ماساژم میدی .خیلی پسر مهربونی هستی امیدوارم بزرگم شدی مثل بابا جون که اینقد مهربونو خونواده دوسته تو هم همین طور بمونی قربونت برم.
دیروز با همدیگه رفتیم حموم آب بازی کردیم خوش گذشت بدنتو با صابون که شستم نشسته بودم از کف حموم اسباب بازیهاتو جمع می کردم یه دفعه دیدم دستتو با صابون کفی کردی پشتمو ماساژ میدی گفتی بدنتو بشورم تمیز بشه (آخه من هر وقت بدنت و تو حموم می شورم میگم بذار بشورمت تمیز بشی) تو هم داشتی عیناً حرف منو میزدی .....وای وای نمی دونی چه حس شیرینی بود کیف کردم چقد لذت بخش بود .
اولین نقاشی رهام رو ستون خونه
اینم آقا رهام با لباس زنونه
اینم کادوی 26ماهگی عشقم