عموووووووووووووسمباد
رهام جون عصرها كه از خواب پا ميشي ميگي بريم تراس مي برمت ميگي بغلم كن مي چسبي به نرده ها منم استرس مي گيرم كه خداي نكرده نيفتي پايين فك كن از طبقه چهارم.........خلاصه تا بچه ها رو مي بيني تو حياط بازي مي كنن سريع ميگي سلام بچه ها واي من عاشق بچه ها گفتنتم بعد يكي يكي اسمشونو صدا مي زني ميگي كيميا جون سلاااااااااااام.مهران جوووووووووووون سلااااااااااااام.سلاااااااااام صباجون.سلاااااااااام آتنا جوووووووووووووون.خيلي خوشحالم بچۀ با محبتي هستي و روابط عموميت خيلي خوبه و سريع با همه ارتباط برقرار مي كني
اين روزا هر حرفي كه مي خواي بزني اولش ميگي چرامثلاً ميگي چرا دمپايي پوشيدم؟چرا خوبي؟چرا رفتي؟چرا چطوري؟(اينو كه ميگي من مي ميرم از خنده)چرا نماز مي خوني؟
هفته پيش دختر خالۀ من پريسا جون با همسرش آقا سجادخونمون بودن تو هم اسم سجاد و صدا مي زدي عمو سمباد.من و بابا هم كلي ذوق مي كرديم ولي هر كاري كرديم بگي سجاد نمي دونم فهميده بودي ما خوشمون اومده نمي گفتي ولي من مطمئن بودم كه مي تونستي بگي
اينقد هر كي مي بينتت بهت ميگه وااااي چه دخملي خودتم باورت شده كه دختري ديروز كنارم دراز كشيده بودي گفتي مونا جون من دختلم گفتم نه مامان جون شما پسري ديگه هي راه مي رفتي مي گفتي من پسلم
عزيزم پمپرزات تموم شده بود طبق معمول مزاحم مامان ماهورجون شديم و برات پمپرز خريدن و برامون فرستادن چقدم كه گرون شده از همين جا ازشون تشكر مي كنم واقعاً لطف بزرگي كردن آخه پمپرزات كه تموم ميشه ماركاي ديگه برات استفاده كنم بدنت مي سوزه و من كلافه ميشم يعني 20تا مونده تموم شه بايد به فكر بيفتم و سريع برات تهيه كنم.ولی یه خبر مهم خاله مرجان یه جا پرسیده گفته ما همیشه مارک پمپرز داریم حالا که من این همه مدت دنبالش بودم تازه تو شهر خودمون یه جا پیداکردیم اونم بعد از دوسال ولی بازم خوبه دیگه مزاحم سمیه جون نمیشم
اینم چندتا عکس از پمپرزات که سمیه جون زحمت کشیدن برامون خريدن فرستادن
این عکسا رو دیروز عصربردمت حیاط ازت گرفتم سریع شامم و درست کردم با هم رفتیم پایین پیش بچه ها حسابی بازی کردی گفتم خوبه شب زود می خوابي ولی تا نزدیک دو بیدار بودی