عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما8 سالگیت مبارک

رهام هستي مامان وبابا

خاطرات 23ماهگي ضربان قلبم

1391/4/4 12:01
1,138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ضربان قلبم

رهام عزيزم امروز اومدم تابازم برات از شيطنتات بنويسم .رهام جون آخر هفته  تولد دعوت داشتيم http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/cakesmileyf.gifتولد آيسان(نوه عموي باباجون)خوش گذشت آخر مجلس هر كدوم از كادوها رو كه باز مي كردن سريع مي گفتي بديد به من مال منه همه به كارت مي خنديدن خانومي كه كادوها رو باز مي كرد ديگه متوجه شده بود و هر كدوم و كه باز مي كرد سريع مي داد به شما ،شما هم مي گفتي ميسي.ولي اينقد شيطوني كردي نذاشتي ازت عكس درست و حسابي بگیرم.

جمعه شب هم عروسي دعوت  داشتيم و خاله پريوش اومده بود كمكم برا اينكه شما رو نگه داره من حاضر شم( اينم بگم تا يادم نرفته سه شنبه رفتم موهامو فر كردم خيلي خوجل شده البته اين نظر همه بود بابا جون هم خيلي خوشش اومد شما هم هي ميري مياي دست مي زني به موهام ميگي اين چيه؟)گوشي تلفن خونه رو اينقد كوبيدي زمين خراب شده خاله جون زحمت كشيده بود يه دونه از گوشي قديمي هاشون برامون آورده بودتا تو یه فرصت مناسب گوشی جدید بخریم هنوز پنج دقیقه  از ورود گوشی جدید نگذشته بود من و خاله مشغول درست كردن موهای من بوديم كه يه دفع يه جيغ بنفش..............آقا رهام گوشي كه پريوش جون آورده بودو زده بود به پريز برق و جرقه زده بود خيلي خيلي ترسيده بودي همش مي گفتي تيسيدم تيسيدم رنگتم حسابي پريده بود الهي بميرم منم خيلي ترسيدم از من بدتر پريوش جون بود.خلاصه اين جريان كه به خير گذشت يه ربع بعد ديديم دوربين ديجيتالي دستت ومي كوبيش زمين تا به خودم بجنبم کار از کار گذشته بودو دوربين خراب شد لنزش ديگه كار نمي كنه ووووووووو...... يه كم عصباني شدم ولي نتونستم چيزي بهت بگم شايد اين كارم اشتباه باشه ولي دلم نيومد دعوات كنم عزيزدلم.بابايي اومد يه كم باهاش كلنجار رفت دو دقيقه روشن ميشه دوتا عكس مي گيره ولي زود خاموش ميشه بايد ببرمش نمايندگي.اينم يكي ديگه از خرابكاريهاي فسقلي من

 http://s3.picofile.com/file/7405065264/14.gif

آقا رهام مشغول بازي با ماشين خونه مامان پروين

عزيزدلم تو اين عكسها هم كفشاتو گرفته بودي دستت مي گفتي بريم پارك منم گفتم اول بخوابيم بعد ميريم تو هم سريع اومدي دراز كشيدي و گفتي لالا و آروم آروم  خوابت برد

چند شب پيش مادر (مامان بابا جون)زنگ زد گفت شام درست كرده بريم بيرون رفتيم خوب بود خوش گذشت شما هم حسابي تركونديhttp://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/gimmesmiley.gif

تو اين عكس ذرت خوردي رفته بود لاي دندونات كلافه بودي بابا جون داره بهت كمك مي كنه

تو اين عكس هم حاضر شدي داريم ميريم  به قول خودت تبلد مبارك

تو اين عكسها هم  یواشکی يكي يكي كادوهاي آيسان جونو برديم گذاشتيم تو اتاقش ولي اين يدونه رو هر كاري كردم نتونستم ازت بگيرم

بعد از تولد رفتيم خونه مامان پروين النا جونم اونجا بود خيلي دوسش داري قشنگ متوجه اي كه كوچولوتر از شماست خيلي با احتياط باهاش رفتار ميكني همش دوست داشتي بياد كنارت تو ماشينت بشينه فداي مهربونيات

اينم چند تا عكس از عروسي جمعه شب(عروسي فاميلاي بابايي بود حسين آقا  و يگانه جون)

این عکسا رو ساعت یک نیمه شب از سالن اومدیم دم خونه آقا دوماد ازتون گرفتم

 از خاله های وبلاگی عزیز معذرت می خوام پستم خیلی طولانی شد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

نایسل
4 تیر 91 13:20
اخی الهی بمیرم برات تیسیدی عشقممم
نایسل
4 تیر 91 13:20
چه ماشی های خومشلی دار گل پسر خوشگل
نایسل
4 تیر 91 13:20
مبارک باشه فر موهات خوشمل خانوم


مرسي عزيزم
نایسل
4 تیر 91 13:21
خدارو شکر برق نگرفته دور از جون


آره واقعاً فكرشو مي كنم حالم بد ميشه آخه تازه يكي از آشناهامونو برق گرفته فوت شده اونم برق كولر
نایسل
4 تیر 91 13:21
حیف دوربین


خودمم خيلي ناراحنم
نایسل
4 تیر 91 13:21
اخیییی خوتیپپ همیشه به عروسی


ميسي
نایسل
4 تیر 91 13:21
الهی بگردمش با کفشاش خوابیده الهییییییییییییییییییییییییییییییی


پري همكار مامان مونا
4 تیر 91 15:33
قوربونت برم كه اين قدر ناز خوابيدي عزيزمي ان شا الله عروسي خودت گلم خداروشكر كه چنين گلي به ما داده مثل ماه مي موني مي بوسمت هزارتا دست مامان گل درد نكنه مثل هميشه عالي بود


لطف داري عزيزم
مامان نيما
4 تیر 91 16:13
اينطور كه به نظر مياد رهام جونم خيلي حرف گوش ميده .چقدر هم تو عكسا ناز افتاده ماشااله


مرسي كه به ما سر زديد
زهرا از نی نی وبلاگ213
4 تیر 91 16:34
چه گل پسری ماشالا
واااااااااااااای خاله جون تو آخرش مخترع میشی بسکه چیز خراب میکنی


مرسي زهرا جوووووووووووون............آره واقعاً
مامان سانلی
4 تیر 91 17:38
همیشه به تولد و عروسی .خوش باشید. مونا جون موهات مبارک خانومی ما که شما رو ندیدیم ولی حتما خوشگلی از رهام پیداست .من عاشق تنوعم حتی اگر بهم نیاد.مبارکت باشه تغییرات


سلام عزيزم مرسي لطف داري اتفاقاً رهام خيلي شبيه من نيست سر فرصت از عكساي خودمم ميزارم
مامان شايان جوني
5 تیر 91 12:19
رهام جون فدات شم كه اينقدر به حرف مامانت گوش ميدي. مونا خانوم موهاتون هم مبارك باشه. ايشاله هميشه به عروسي و شادي. بوووووووووووس.


مرسي عزيزم
خاطره مامان بردیا
7 تیر 91 18:47
وای اون عکسایی که کفشش و گرفته دستش و خوابش می بره خیلی نازهههههههههههه


خودمم خيلي دوسش دارم
مامان امیرسام
1 مرداد 91 19:35
وای خدا چه ناز خوابش برد.
خدا حفظش کنه پسر نازی دارید


مرسي عزيزم
منا
8 دی 91 21:26
سلام منا (مونا) خانم
ماشالا پسر خوچلی داری
ازت چه پنهون اول فک کردم دختره! (تو پستای اول)
بعد شما همدونی هستی؟؟؟؟ بخاطر عکس شهر قصه میگم


مرسی عزیزم بله ..شما هم همدانی هستید؟