اسكوتر عشق من
سلام كوچولوي من
رهام جون روزي كه از شير گرفتمت 9/01/1391شبش مامان و باباي بابايي برات اسكوتر خريدن دستشون درد نكنه . مامان پروين و خاله مرجان هم بهت پول دادن منم بردم گذاشتم حساب بانك مسكنت گفتم كادو برا چيه گفتن كادوي مرد شدنت برام جالب بود نمي دونستم برات كادو ميارن وگرنه زودتر از شير مي گرفتمت شوخي كردم دورت بگردم ناراحت نشي (تو پرانتز اينم بگم كه باباي من برات حساب بانك مسكن باز كرده و خودش زحمت مي كشه برات پول ميزاره دستش درد نكنه از همين جا دستاي پدر عزيزمو مي بوسم كه خيلي هوامونو داشته و داره)چون اون موقع حالم خوب نبود نتونستم ازاسكوترت عكس بگيرم و برات بزارمش همون شبم بابايي گذاشته بود بالاي كمد منم تنبليم مي اومد بيارمش ديروز كه از سر كار اومدم از خونه ماماني بيارمت خونه تو مسير بچه ها رو ديدي همش با دست اسكوتراشونو نشون مي دادي منم دلم برات سوخت تا رسيدم خونه سريع رفتم برات آوردمش فعلاًنمي توني باهاش بازي كني فقط چراغاشو روشن خاموش مي كردي و به كمك من يه كوچولو سوارش شدي
آقا رهام فداي ركابي پوشيدنت رنگ سفيد خيلي بهت مياد و من و بابايي خيلي حال مي كنيم وقتي لباس سفيد تنت مي كنيم.اينم چند تا عكس از گل پسرم در حين رانندگي با آقاي پدر
شاهزادي من مامان پروين برات تخم مرغ مي شكنه( همسايه مامانم بهش گفته چند روز يه بار يه تخم مرغ و بياريد بماليد به بدنش و پرتش كنيد مامانم اين كارو برات مي كنه تو هم خيلي خوشت مياد)حالا عادت كردي تا در يخچال و باز مي كنم بدو بدو مياي ميگي مخممخ(تخم مرغ)بعد ميگي بدن(يعني بمالش به بدنت)بعدشم ميگي پت(يعني پرتش كن)منم ميزارم تو نايلون ميدم پرتش مي كني نمي دوني چه حالي مي كني
اينم عكس اسكوترت مباركت باشه عزيزدلم
اينجا ساعت يازده و نيم ديشب خيلي دوست داري كفشاي بابا رو پات كني سوئيچ و برداشتي رفتي دم آسانسور ميگي بريم ماشين سباري.خاله مرجان خيلي بدش مياد با لباس نامرتب ازت عكس بگيرم همش بهم غر مي زنه خودش بچه نداره كه درك كنه چقد شما فسقليا انرژي ما رو ميگيريد ديگه حالي برام نمي مونه بخوام لباساتو مرتب كنم همش ميگه مونا لباساشو با هم ست كن بعد ازش عكس و فيلم بگير از همين جا ازت معذرت مي خوام خاله مرجان
فردا تولد بابايي تولدت مباركككككك عزيزم.....امشب يا فردا مي خوام براش كيك بپزم