شیطنتای فسقلی مامان
سلام گل پسر مامانی
خوشگل من جدیداً خیلی شیطون شدی پیشت کم میارم.اینقد خستم می کنی که شبا بیهوش میشم.امروز تصمیم گرفتم یه کم برات بنویسم.
زندگي من تازگیا عاشق زیتون شدی سر غذا خوردن میای می شینی تند تند زیتون می خوری بعدش لبات سفید سفید میشه هر کاریم می کنم نخوری نمیشه که نمیشه
عاشق اين كارتم
خوشگل من اين راديو رو مادرجون برات خريده جديداً خيلي باهاش بازي مي كني
رهام جون جديداً خيلي بهم وابسته شدي حتي دستشويي برا مسواك زدنم با مكافات ميرم.موقع جارو زدن يا تي كشيدنم بايد بغلم باشي حسابي خستم مي كني قربونت برم.دستشويي كه مي بردم بشورمت همش مسواك من و مي خواستي مسواك خودت انگشتي بود دوسش نداشتي پريوش جون ديروز برات يدونه خريده بود.ديشب بابا جون با عمو حسام رفتن تهران پريوش جون پيش ما بود.حسابي خستش كردي
اينم عكس مسواك آقا رهام
عزیزم تا یادم نرفته دوتا دندونای نیش فک پایینت رو دراوردی مبارک مبارک مبارک