خاطرات 14 ماهگی
گل پسر مامانی سلام
دیروز با بابایی و عمو حسام اومدین دنبالم که بریم خونه (من سر کار بودم) ولی تو توی ماشین خوابت برده بود من که اومدم تو ماشین صدای منو شنیدی چشاتو باز کردی دستاتم باز کردی اومدی بغلم گفتی مم مم شير خوردي دوباره خوابت برد اومديم خونه تازگيا خوابت كم شده يه يك ساعت و نيم خوابيدي منم اتاقتو كه روز قبلش تركونده بودي مرتب كردم اومدم كنارت يه چرتكي بزنم بيدار شدي تا ارگتو بالا سرت ديدي گفتي ناناي ناناي ديگه خوابت پريد رفتي سراغ ارگت
بعد از ارگ رفتي سراغ ماشينات داشتي با ماشينات بازي مي كردي يه دفعه ديدم صدات دراومد ديدم هي ميگي قان قان اومدم ديدم ماشينتو هل دادي رفته زير تخت من خودتم نمي دونستي كجاست هي خم مي شدي ماشينتو ببيني ولي نمي ديدي الهي من بميرم اين عكساش
خوشحال از پيدا كردن ماشينت به قول خودت قان قان
بعد از كلي ورجه ورجه كردن من رفتم نماز بخونم باز اومدي سراغم مهرمو برداشتي گفتي ابر ابر
بعد از نماز خوندن من ،تازگيا ياد گرفتي دستم و مي گيري ميگي بيا مي خواي كه بريم تو اتاقت تختتو كه مي بيني ذوق مي كني تو تختت هي دستور ميدي با انگشتاي كوچيكت اشاره مي كني كه چي مي خواي
تو اين عكسها هم با گوشي مامان بازي مي كني
تو اين عكس زبونتو درآوردي اون قسمت دندون نداري وقتي زبونت ودرمياري بيرون خيلي قيافت خنده دار و خوردني ميشه
اينم عكساهايي لوازم مورد علاقه آقا رهام قند عسل
رهام جون اينجا داري سعي مي كني از تخت ماماني بري بالا
رهام جون بعد از خوردن عصرونه خواستم برات مسواك بزنم خوشحال شدي دراز كشيدي منم برات مسواك زدم ولي چند ثانيه يكبار دهنتو قفل مي كردي خمير دندونتو دوست داري با طعم توت فرنگیه تند تند
مي خورديشو مي گفتي به به قربون به به گفتنت عسل
رهام جون عصر خاله پريوش با ماشين جديدش اومد دنبالمون رفتيم يه دوري زديم بابا شب نبود رفتيم خونه مامان جون اينا عاشق اتاق خاله پريوشي خاله جون يه هاپو داره هي ميري مي شيني روش
ببين خاله مرجان و پريوش جون چيكارت كردن
رهام مامان خسته شده بقيه مطالب بمونه فردا دلمم برا ديدنت پر مي كشه مي خوام بيام ببينمت يه عالمه بوس واسه نفسي خودم