رهامي دوباره مريض شد
رهام جون عزیز دلم قربونت برم چرا دوباره مریض شدی درد و بلات بریز تو دل من خیلی ناراحتم رهام جون از روز جمعه دوباره حالت بد شده نمی دونم چت شده ویروسی رفته بدنت دیروز بردمت پیش دکترت گفت چیزی نیست ولی من نگرانم دیروز نتونستم بیام سر کار دیشب از ساعت ٤ بیدار شدی فقط گریه می کردی فک کنم دلت درد می کرد تا ٧ صبح نخوابیدی الهی بمیرم برات الان سرم داره می ترکه به زور اومدم سر کار برات دعا می کنم دیروز خاله مرجان رفت برات یه بابا قوری نقره خرید البته یه دونه طلاش و داری مادرجون موقعی که هنوز به دنیا نیومده بودی تو دل من بودی برات عیدی خرید ٥ ماهه بودی مامان جونم برات یه وان یکاد طلا خریده بود اون دو تا رو چون خیلی دوست دارم می خوام نگه دارم که یه وقت گم نشن حالا عکساشونو برات می زارم رهام جون دیشب رفتیم خونه مادرجون خوابیدیم البته الان یک هفته است که خونه خودمون نرفتیم هفته سختی و پشت سر گذاشتیم الانم که بدتر شده دل تو دلم نیست زود بیام پیشت
رهام جون دیروز عصری با بابا بردیمت بیرون یه دوری بزنی حالت عوض شه پشت چراغ قرمز که می رسیدیم نمی دونی چه ذوقی می کردی عاشق روشنایی هستی همش نگای چراغای بیرون می کنی و میگی بق بق قربون زبون شیرینت برم
رهامی این عکسا رو دیروز تو اتاق خاله پریوش ازت گرفتم لامپ آکواریم خاله رو هی روشن و خاموش می کردی بعدشم لوازم آرایش من و خاله رو برداشتی و طبق معمول خرابکاری کردی
تو اين عكسم ديشب خونه مادر جون اينا ماشينت و هل مي دادي
رهام ديشب حساب كردم 13كلمه حرف مي زني راستي دكتر گفت ده كيلو نهصد كيلويي
1-بابا 6- در
2- مامان 7- نناز(طناز)
3-داي 8-آبه
4- قان قان 9- دو
5-بق (برق) 10-ددر
11-ابر(موقع نماز خوندن من ) 12-آگا(آقا)
13- به به(موقع غذا خوردن)
رهام گربه مي بيني نمي دوني چقد جيغ مي زني دستت و دراز مي كني سمتشون