فندق مامان و مهد رفتن پر دردسر
اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند.
اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت.
اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد.
اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند و خانواده، بی مفهوم ترین واژه ای می شد که در لغت نامه ها می شد پیدا کنی.
پسر قشنگم سلام....
رهام جونم از نیمه دوم شهریور 1393باهمدیگه (البته به اتفاق گیتا جون وآدرین عزیز)درگیر پیدا کردن مهد بودیم تا بلاخره مهد رنگین کمان و انتخاب کردیم....از لحاظ تمیزی مهد و کادر مربیها و اسباب بازی ها( که مد نظرما لگو بود )به نسبت دیگر مهدها مناسب تر بود...خلاصه جفتتونم ثبت نام کردیم...از آخر شهریور من شدم پای ثابت مهد هر روز صبح با همدیگه میرفتیم ....هفته اول که فقط تو سالن بودی و من کنارت می شستم تو استخر توپ بودی..هفته دوم با همدیگه تو کلاس بودیم....تو این مدت چند مرتبه برات هدیه گرفتیم و مربیت بهت میداد میگفت فرشته مهربون برات آورده که اجازه بدی مامان مونا بره..میگفتی این فرشته چقد بهم جایزه میده جایزه جایزه خسته شدم نمیخواام....
اول مهر شد و با بابا جون سه تایی رفتیم جشن البته بچه های پیش دبستانی 1مهر جشن داشتن شما 2مهر برنامه داشتید...باب اسفنجی هم اومده بود ..کلی کیف کردی ..اون روز با مریم جون مربی شما هماهنگ کرده بودیم که دیگه من نیام سر کلاس شما با بابایی بری کلاس ...واااااااااااااااااای مهد و گذاشتی رو سرت...
برنامه کنسل شد و قرار شد فردا بازم با باباجون بریم ...3مهر برنامه تکرار شد بدتر از روز قبل بودی به من اجازه ندادن بیام داخل ساختمون..تو حیاط موندم صدات می اومد دلم برات ضف میرفت یه لحظه پشیمون شدم دوباره دیدم نمیشه باید تحمل کنم..چون نیمه اولی هستی فقط به خاطر45روز یک سال زودتر میری پیش دبستانی اوایل خوشحال بودم از اینکه نیمه اولی ولی الان به این نتیجه رسیدم اصلا خوب نیست...دلم برات می سوزه مهدیار 10ماه ازت بزرگتره ولی باهم میرید پیش دبستانی..
الانم که دارم برات می نویسم 18مهره و من همچنان صبح به صبح باهات میام مهد و شما میری سرکلاس منم میشینم تو حیاط میای چک میکنی ببینی هستم یا نه..بعد دوباره میری سرکلاست...الهی فدات شم لذت میبرم میبینم یکی هست که اینقد بهم وابستسو دوسم داره ..یه دوستم پیدا کردی بارمان جون که خیلی خوب باهم ارتباط برقرار کردید..
بهت میگفتم اگه تنها نری کلاس اخراجت میکنن...موناجون ولش کن بزار خارجم کنن
عاشق شبکه پویایی هر چیزی که می بینی سه تا چیز کنار هم (سه تا نقطه پ)میگی واااااااااااااای مامان مونا پویاااااااااااااااااااا..مث سه تا لیمو کنار هم...سه تا توپ کنارهم..خودتم هر چیز گردی که پیدا میکنی میزاری کنارهم و کلی براش ذوق میکنی..
رهام جونم تا اینجا از بدخلقیت تو مهد گفتم ولی حالا میخوام از شجاعتت بگم...یک ماهه پیش بردمت دندونپزشکی دندونات و معاینه کنن یه دندونپزشک خیلی عالی با مطب فوق العاده شیک وخوش آب و رنگ، پر از اسباب بازی که واسه بچه ها خیلی جالب بود و نظرشونو جلب میکرد...برا معاینه اصلاًَ همکاری نکردی، کلی وعده وعید دادیم یه ماشین اونجا دیدی بهت قول دادیم برات بخریم اگه بیای پیش خانوم دکتر....خلاصه اون شب با خاله جون بردیمت عکس دندونتو بگیریم..قبلش یه ماشین خریدی بعد رضایت دادی با چه مکافاتی عکس بگیریم..الهی بمیرم چقد عق زدی...خانوم دکتر عکستو که دید گفت سه تا دندونت عصب کشی لازم داره یکیشم سطحیه...با وجودی که قیمت هر دندونو تقریبا 250000تومن گفت و به نظرم خیلی گرون بود جاهای دیگه اینقد بالا نیست ولی فقط به خاطر اینکه شنیده بودم کارش خوبه وقتاتو گرفتم...با کلی استرس روزها سپری شد مطمئن بودم نمیزاری کارشو انجام بده و باید دست و پاتو نگه داریم...روز موعود فرا رسید 27شهریور و به اتفاق خاله رفتیم (قبلشم همون ماشینو برات خریدم دادم خانوم منشی)رفتیم اتاق خانوم دکتر برخلاف روزی که برا معاینه رفتیم خیلی اوکی بودی و رفتی دراز کشیدی باااااااااااااااااااااااورم نمیشد بدون اینکه جیکت دربیاد تا آخر کار کلی با خانوم دکتر خندیدی و من فقط هاج و واج مونده بودم این رهامه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!تا حالا دوتا دندونتو عصب کشی کردی و خودت اسمشو گذاشتی دندون پلیسی...عاشقتم پـســــــــــــــــــــــــــــرم
(از خانوم دکترم یه دنیا ممنونم کاری کرد که دیگه هیچ وقت ترسی از رفتن به دندونپزشکی نداشته باشه این خیلی مهمه)
2مهر1393_ مهدکودک رنگین کمان
وا
مریم جون - مربی دوست داشتنی فندوق مامان
قرآنی که از زیرش رد شدی....به حق همین قرآن خدا پشت و پناهت باشه تو تموم مراحل زندگیت
اینجا خیلی خوشحال داشتی می رفتی بالا فک می کردی ماهم میایم تا دیدی ما وایسادیم حیاط شروع کردی به گریه کردن
مهدتون تموم لوازم تحریر و واستون تهیه کرده کار ما رو راحت کردن .. فقط یه کاور واسه تغذیه خوردنت خریدم چون خودت غذاتو نمیخوری و من بهت میدم دیدم اونجا لباساتو کثیف میکنی..مامان بمیره برات روزای اول خیلی سختت بود چون اونجا بودم می دیدم کره مربا دادن دستت مربایی شده بود دستتو تکون نمیدادی چون خیلی حساسی باید سریع بشوری اونجا هم تا تغذیت تموم نشه دستتو نمی شورن..کلی سفارشتو کردم که این تا حالا خودش غذا نخورده...کمکش کنید تا راه بیفته..مریم جونم خیلی هواتو داره..
یه سری لباس پائیزه واسه مهدت خریدم
جایزه هایی که فرشتۀ مهربون برات می آورد
آدرین جون این ست و داشت دوست داشتی برات خریدم
یک روز قبل از جشن..نقاشی رهامم
عکسهای روز کودک--- 16مهر1393
رهام جون و بارمان دوست داشتنی.به رهام میگه هوهام
اولین مسابقه رهام جون که شرکت کرد و سوم شد روز کودک بود ..من بیشتر از خودش ذوق داشتم...نشستن رو صندلی بود که بین 6نفر سوم شد قربونش برم..اینم جایزش
اینم هدیه مامان پروین برا روز کودک واسه شما...مامان زهرا اینا هم پول بهت دادن انداختم تو قلکت...
به عشق این جلیقه با دایی جون رفتی استخراینم خاله پریوش برات خرید واسه روز کودک
این ماشینم یه روز بارمان جون واست خریده بود ..مرسی بارمان عزیزم
اولین نامۀ مهدت
اولین برنامۀ تغدیه مهدت
اینم عکسی که واسه مهدت گرفتیم نفسم
اینم چندتا عکس از دندون پزشکیت واقعاً پستت خیلی طولانی شد
اینم آمپولی که تزریق میکنه البته چون تو سوسماره شما نمیبینی و قبلشم لثت با ژل سر شده
اینم ماشینی که تو مطب دیدی و برات خریدم خانوم دکتر بهت جایزه داد + چندتا جایزه هم از طرف خودشون
اینم دوتا دندون پلیسی رهام جون فعلا یکی دیگش مونده
رهام جونم
جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد.