کوتاهی موی گل پسرم
دوشنبه ١١شهریور١٣٩٢
باباتهران بود و خاله پریوش پیش ما بود چون حال من خوب نبود اومده بود که از شما مراقبت کنه و باهات بازی کنه..صبح که از خواب بیدار شدیم پریوش گفت مونا رهامو ببرم حموم منم از خدا خواسته گفتم آره ببرش شمارفتید حموم و واسه شستن موهات دادو بیدادی راه انداختی که نگو و نپرس خاله جونم که حسابی عصبانی شده بود اومد بیرونو کلی غرغر که تو به این بچه داری ظلم میکنی گناه داره خسته شده(چون رشتش مشاوره و روانشناسیه کتابهای روانشناسی زیادی خونده)شروع کرد توضیح دادن در رابطه با شکل گیری شخصیتشو این صحبتا ..البته خیلی ها بهم می گفتن رو شخصیتش تاثیر منفی میزاره...منم گوشی و برداشتم و علیرغم میل باطنیم گفتم اگه آقا پیمان (دوست بابا)گوشی و برداشت میریم همی الان موهاشو کوتاه می کنیم(ته دلم میگفت چون تعطیلیه، شهادت بود قطعاً نیستن)ولی از اون طرف خط صدای آقا پیمان و شنیدم شوک شدم گفتم هستید رهام و بیارم گفت اگه زود بیاید هستیم شانس من، همه چی دست به دست هم داده بود خاله ماشین داشت و کمتر از ٢٠دقیقه دم آرایشگاه بودیم(از روزی که رفتیم آرایشگاه هر آرایشگاهی می بینی میگی اِ مونا مو کوتاه)
مثلاً خواستم بابا رو سوپرایز کنم به محض رسیدن به خونه گفتی زنگ بزن به باباجون کار دارم تا بابا گوشیشو جواب داد گفتی عمو پیمان موهامو کوتاه کرده من خیلی گریه کردم..خخخخخ...بابا هم کلی اصرار که باید همی الان عکسشو بزاری تو وبش یا صفحه فیس بوک خودم تا ببینمش منم اطاعت امر کردم...همه خوشحال شدن و از ذوقشون بهت پولم دادن شصت تومن کاسب شدی
کنارم هستی و اما..
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونههامو میگیرم
میگم وای چقد سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن باهم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه ردپای عشق بیا بیچتر زیر برف
اگه حال منو داری میفهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوسِت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری
روزی که میخواستیم بریم آرایشگاه یه عالمه عکس از موهات گرفتیم
خاله جون قیچی داد دستت با همدیگه یه کم از موهای هرسه تامون زدی تا ترست بریزه
دم در آرایشگاه اول یه نگاه تو انداختی
بعد کلی داد و بیدادراه انداختی در صورتی که خودت خیلی مشتاق کوتاه کردن موهات بودی
قربونت برم موقعی که عموپیمان شروع کرد موهاتو کوتاه کردن اشکام همین طوری سرازیر شد خییییییییییییییییییلی گریه کردی تا لحظۀ آخر..این عکسارو هم بعد یک ساعت بعد از کوتاه کردن موهات تو تراس مامان پروین گرفتیم