شیرین زبونم
سلام و درود فراوان
رهام جونم خیلی وقته از شیرین زبونیات برات ننوشتم.خدارو شکر یه کم عاقل تر شدی و فرق بین خوب و بد و تشخیص میدی .....فقط یه چیز دیگه مونده که من ازش واهمه دارم جدا کردن شمااز پمپرزکه خدا کمکم کنه تا این پروسه رو تمومش کنم.
مامان زهرا رفته تهران چشمشو عمل کنه از تموم دوستای گلم میخوام واسه شفای مادر بزرگ رهام دعا کنید.روز شهادت حضرت فاطمه رفتیم روضه براش دعا کردم ان شاله چشماش خوب شه سال دیگه روز شهادت حضرت فاطمه مراسم بگیریم.
چندوقت پیش کنارهم دراز کشیده بودیم سرتو گذاشتی رو دلم گفتی مونا جون واسه دلت نانای خریدی ....(ازتو دلم سروصدا می اومد)
رهام جون چای میخوری میگی بله فقط تو نلبک باشه....
هرچی بهت میگم هرچی میخوای بگو لطفاً ولی کو گوش شنوا...دیشب خونه مامان پروین بودیم به خاله پریوش میگی غذامو بیار سریع باش.
با حاجی شوخی میکردی بهش می گفتی اگه جراتشو داری بیاجلو بزنمت قول دادم بزنمت حاجی..
هرکاری هم میکنی آخرش میگی بابا اشکالی نداره ...چقد باحاله هم که تکیه کلامت شده....آهنگم که میزاری میگی بزار یه آهنگ توپی برات بزارم..
از تولد 30سالگیم بدم می اومد دوبار کیک گرفتیم...دوستام ازم خواستن کیک بگیرم بیان خونمون من هم اطاعت امر کردم.
عکس کیک دوم 30سالگیم
یه چند تا عکس از مهمونی جمعه 23/1/92....فقط خاله بهاره و سه قلوها به اضافه پگاه جون و دوتا خاله ها
مثلا تولد من بود ولی آقا رهام شمع وفوت کرد و کیک و برید
عادت کردی میگی چادر سرم کن بعد دستت و می گیری رو به آسمونو میگی خدایا منو کمک کن
عاشقانه دوستت دارم نفسم