بهاراومد
سلام و صدتا سلام
دوستای عزیزم سال نو رو به تک تک تون تبریک میگم امیدوارم سال جدید سالی پرباربراتون باشه...
رهام جون ،عزیزمامان امسال سال سومی بود که عیدنوروز رو باهمدیگه جشن میگرفتیم....
چون خیلی وقت ندارم کلی برات می نویسم که ایام عید و چطوری گذروندیم....تا ٨فروردین که خونه بودیم و دید و بازدید داشتیم پنج شنبه٨فروردین تصمیم گرفتیم با مامان پروین و مامان زهرا اینا بریم شمال پریساجون و عمو سجاد (دخترخالم)و مهدی پسرخالم هم اومدن ولی مامان زهرااینا براشون مهمون اومد و نتونستن بیان ...رفتیم و جای همه سبز خیلی خوش گذشت .زیبا کنار بودیم و یه روز هم رفتیم ماسوله چه جای قشنگی بود....شما هم که مثل همیشه که تو سفر گل پسری اصلاً اذیتمون نکردی .
دوتا اتفاق تو ایام تعطیلات
١٤/١/٩٢رهام جون ٣٣ماهه شدی ،دورت بگردم.
١٦/١/١٣٩٢تولدم بود هم خوشحال بودم هم ناراحت ٣٠سالم شد ،حس خوبی نبود یادمه وقتی تولد ٢٠سالگیمو جشن می گرفتم خیلی خوشحال بودم ولی دیروز یه کم ناراحت بودم از ٣٠سالگی خوشم نمیاد نمی دو نم چرا؟؟؟؟؟؟؟با بابا جون رفتین بیرون و برگشتنی با کیک اومدی و گفتی تولدم مبارک (فک می کردی تولد خودته)مرسی همسر عزیزم مرسی پسر گلم...شب مامان زهراینا هم از مسافرت می اومدن شام درست کردم اومدن پیشمون ...شرمندم کردن و بهم کادو دادن مامان پروین و خاله ها هم برام کادو آوردن یادم رفت از کادوی خاله مرجان عکس بگیریم ..بقیه بهم پول دادن که میخوام بزارم رو پول عیدیای شما وبرات یه تیکه طلا بخرم..(بابا یادش رفته بود شمع بخره دوتا شمع ٦داشتیم بابا گیر داده بود بزاریم برات ٦٦خیلی با ٣٠فرقی نداره میخواست لج منو دربیاره)
رهام جون و هفت سین سال ١٣٩٢
هفت سین مجتمع
رهام جون خونه خاله پرگل
١/١/١٣٩٢خونه مامان پروین
چندتا عکس از شمال
ماسوله
امسال عید تصمیم گرفتیم با مامان زهرا و الهام جون شیرینی درست کنیم....به نظر خودم خیلی خوشمزه شده بود.چندتاعکس از شیرینی هامیزارم شما هم کلی بهمون کمک کردی عکساش تو گوشیمه بعداً برات میذارم عزیزم.شیرینی نخودی و برنجی درست کردیم...
مرسی بابت پیام های تبریکتون به تک تک تون سر میزنم....