عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما8 سالگیت مبارک

رهام هستي مامان وبابا

تو بهترینی

1391/9/8 11:43
1,073 بازدید
اشتراک گذاری

رهام عزیزم سلام

اومدم بازم از مهربونیات بگم

دیشب من و بابایی با هم صحبت می کردیم طفلی به من چیزی نگفت ،فقط داشتیم حرف میزدیم .یه دفعه شما اومدی گفتی چرا به مونا جون میگی بی ادب آخه زشت نگو دیگه(جدیداً آخر جمله هات یه دیگه هم اضافه میکنی هر چی بهت میگم نگو یه لبخند تحویلم میدی و به کارت ادامه میدی.هر چی با بابایی برات توضیح دادیم که بابا به من همچین حرفی نزد گوشت بدهکار نبود که نبود.

خوشحالم که تو رو دارم و مثل یه کوه پشتمی .

xs03gif541xs03gif541xs03gif541xs03gif541xs03gif541

زیارت عاشورا میخوندم اومدی کنارم نشستی نگاه به کلمات کردی و گفتی قرآن میخونی گفتم آره مامان جون دعا میخونم بعد دستای کوچیکتو کشیدی رو نوشته ها و دستت و کشیدی رو صورت ماهت و گفتی خداااااااااااااایا(فک کنم مامان زهرا یادت داده باشه)اشکام سرازیر شد و از ته دلم از خدا خواستم مشکلاتمون حل شه .بابابهت گفت بگو خدایا مشکلات بابام حل شه گرفتاره، شما هم عیناً تکرار کردی و اینم اضافش کردی خدایا اذیتش نکن قربونت برم خدا هیچ کس و اذیت نمیکنه خدابندهاشو امتحان می کنه.

xs03gif594xs03gif594xs03gif594xs03gif594xs03gif594

یه روز صبح بیدارشدی و گفتی من ناراحتم گفتم چرا عزیزم گفتی آخه حالم خوبه.

یه شب موقع خواب یادم رفته بود شیرتو بیارم گفتی مونا جون بگو رهام جون شیر میخوای برات بیارم.(دورت بگردم که با ادب تموم یادآوری کردی)

تو دستشوی منتظر بودم شما کارتو بکنی بهم گفتی شما چشات و ببند تا من پی پی کنم بعد فردا بیا منو بشور.

به کنترلم میگی کونونول.212919_4chsmu1.gif

یه شب چراغ و روشن خاموش می کردی گفتی مونا جون چشت درد می گیره گفتم بله گفتی الهی بمیرم بزار بیام ماساژت بدم بعد ماساژ گفتی خوب شد(خدا نکنه من پیش مرگت بشم عزیزدل مادر)

بعضی وقتا به زبون بابایی صدام می زنی خانوم .....یا میگی مونا خانوم

 

طبق معمول کلی کبوتر و گنجشک میان تو تراس خونمون و شما خیلی دوسشون داری.

دایی علی من روز عاشورا نذری حلیم می دادن اینم چند تا عکس خونۀ دایی جونه

عزیزدلم هرکاری کردیم نذاشتی لباس سقایی تو ،تنت کنیم niniweblog.comو پیشونی بندت و ببندم .برات تبل خریدم ولی خب به خاطر سرما و ویروسی که تو شهر بود ترسیدم ببرمت مراسم عزاداری وشیر خوارگان .آدرین کوچولو 10روز به خاطر همین ویروس بیمارستان بستری بود خیلی خیلی ناراحت بودم و کلی به خاطرش اشک ریختم خیلی ناراحت گیتاجون بودم امروز از بیمارستان شکر خدا مرخص شد،به خاطر سرماخوردگی خودم نرفتم ببیمارستان دکترش گفته بود خیلی ضعیف شده از نخاش دوبار آب کشیده بودن خیلی اعصابم بهم ریخته بود تب 40درجه کرده بود .خدایا هزار مرتبه شکر که خطر رفع شد.زن دایی بابایی هم به من گفت مونا تو رو خدا رهامو بیرون نبره هوا خیلی آلودست منم اطاعت امر کردم و عزاداری سالار شهیدان و از تی وی دنبال کردم.

این لباسم به زور از رولباس دیگه تنت کردم و این دوتا عکس و ازت گرفتم.

تا ابد عاشقتمHeart SmileHeart SmileHeart SmileHeart Smile

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
8 آذر 91 11:48
ای دوررررررررررررررت بگردم با اینهمه شیرین زبونیت ...............خوب زشته مونا جون چشاتو ببند بچه میخواد پی پی کنه
الهی که امروز صبح هیشکی منو قد تو نخندوند


خب خدارو شکر که لبخند و رو لباتون آوردیم
د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
8 آذر 91 11:48
ممنون از اضهار لطفتون.............به آدم انرژی میدین


خواهش می کنم واقعیت بود
د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
8 آذر 91 11:51
راستی پس چلا شکلکهای منو لینک نکردید.........
خوشمان می آید عین سر تیتر وبمون بلینکید
حالا نگی کی خواست بلینکه


نه عزیزم من شما رو لینک کردم چشم عوض می کنم اسم لینکمو
د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
8 آذر 91 12:01
بیا که گل سر سبد شدی و نمیدونی


مرسی عزیزم .اومدم
مامان ریحان عسلی
8 آذر 91 13:06
سلام
ای جونم بازم شیرین زبونی کردی رهام جون
الهی این عکس چند ماهگیه؟ بذار خودم یه حدس بزنم محرم 89 باید باشه 4_5 ماهگیه درست حدس زدم
خوب راست میگی موقع پی پی چرا نیگاش می کنی مونا جون
عزاداری هاتون و نذری تونم قبول باشه



مرسی سیما جونم......بله درست حدس زدی
د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
8 آذر 91 13:20
یه کشف زیبا......................
شما همدانی هستید
همشهری جونم دیگه دربست چاکرت شدیم ما


واااااااااااااااای چقد خوشحال شدم:همیشه ناراحت بودم هیچ کس تو نی نی سایت نبود
مامان ساجده
8 آذر 91 16:33
ای جانم خوب داره با شیرین زبونیاش دلبری میکنه خدا براتون حفظش کنه


مرسی عزیزم
مامان سانلی
8 آذر 91 19:59
سلام مونا جونم ....خوبید عشقم...چند روز بود نبودم دلم یه ذره شده بود براتون
قربون رهامم برم با اون زبونش..تعجبم نداره بچه از مامانش مهربونی رو یاد گرفته...شما استاد مهربونی هستی خودت...


شما لطف داری سمیه جونم
مونا مامان امیرسام
9 آذر 91 1:43
اای جان مونا جونش چشمات رو ماساژ داد خوب شد؟؟؟
تپلوو پس لپهای خوشگلت الان کجا رفتند؟؟/


بهله خوب خوب شد............مونایی که بهم شیر نداد تپلمم آب شد
مونا مامان امیرسام
9 آذر 91 1:44
دوستم خوبی؟؟؟؟
کارتون مشکلش حل شد انشاالله؟
امیدوارم به زودی خبرهای خوبی بشنوی گلم.



فعلا نه...........ان شاله
مونا مامان امیرسام
9 آذر 91 1:48
راستی رهام جون رو از جیش گرفتید؟؟
بابت امیرسام هم به قول باباش دوگانه سوزه
البته شیر پاستوریزه هم میخوره اما دیدم تو این زمونه باز شیرخشک از این شیرهای وایتکسی بهتره وهم دکترش گفت از اهن غنیه بخاطر این هنوز شیرخشک میخوره.
مال خودم رو هم میخوام کم کم بگیرم اما همت نمیکنم


نه نتونستم..................خوبه که تونستی تا الان از دوتاشم بدی بچههای شیر خشکی دیگه شیر مادرو نمی خورن
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
9 آذر 91 11:12
سلام به بهترین مادر و بهترین گل پسر
1. شیرین زبونی هات که شهره عالمه

2. تراس زیبایی دارید و جالبه که این همه پرنده جمع میشه

3. عزاداری هاتون قبول من هم این چند سال که ایران نبودیم همیشه از تلویزیون برنامه ها را دنبال کردم.


مرسی خانومی

مامان ریحان عسلی
9 آذر 91 12:57
سلام
نه عزیزم به یادتم دست خوبم


سلام مرسی عزیزم
مامان آراد(خاطره)
9 آذر 91 14:26
سلام...کار خوبی کردی مونا جون رهامو بیرون نبردی...هوا بد جور آلودست..
آراد هم بد جوری سرما خورده...خیلی کلافم کرده..
ایشالا اجرشون با امام حسین..
رهام جونو بوسسسسسس


سلام خاطره جون همچنین
مریم (مامان روشا)
9 آذر 91 16:52
سلام مونا جونم ... رهام جونم....اخ که چه دلی میبری از ما با این حرفای خوشگلت
قربون خودتو موهای خوشگلت بشم من خاله جوون
راستی مونا ماشین لباسشویامون مثل همه


سلام عزیزم.....ما کلا با هم تفاهم داریم
مامان ریحان عسلی
9 آذر 91 18:06
خصوصی
د خ م ل ی شکلک.. (✿◠‿◠)
9 آذر 91 21:05
مونا خانوم بیام ماساژت بدم..........با لهجه رهام
چرا من تا الان 5 تا همدانی کشفیدم.......
کجای همدان میشینید..............
حالا نگی چه زود دختر خاله شد.....فقط احساس همشهری بودنم گل کرده


سلام خانومی میام برات توضیح میدم
مونا مامان امیرسام
10 آذر 91 0:47
بووووووووووووووووووس برای دوست گلم و گل پسرش



مامان محمدرهام جون
10 آذر 91 11:05
خیلی از کلام شیرین رهام جون وادب ومحبت بینظیرش لذت میبرم،خدا حفظش کنه از طرف من ببوسش

خاله لباس سقایی که خیلی بهت میاد چرا نپوشیدی؟؟؟؟؟؟ماه بودی ماهتر شدی خوشگلم


نظر لطفته سمانه عزیزم
♥ مامي ملودي جون ♥
11 آذر 91 10:59
الهي فدات بشم من نازم ./ گلم شرمنده كم ميرسم سر بزنم خيلي سرم شلوغه اين روزا


ن عزیزم این چه حرفیه
پری شب
11 آذر 91 15:27
فدای مهربونیت که پرندهارو دوست داری بارها گفتمو میگم مثل مامان مونا مهربونی عزیزم


نظر لطفته خانومی
♥ مامي ملودي جون ♥
13 آذر 91 9:48
الهي من فداي دل مهربونت بشم خاله جون خدا صداي همه نيني ها رو خوب خوب ميشنوه


امیدوارم
♥ مامي ملودي جون ♥
13 آذر 91 9:49
آخه اگه فردا بشورتت كه تا صبح بايد اونجا بموني خوشمزه


خخخخخخخخخخخخخخخ
♥ مامي ملودي جون ♥
13 آذر 91 9:51
منم اينقده پنده ها رو دوست دارم رهام به خاله نسيمش رفته
♥ مامي ملودي جون ♥
13 آذر 91 9:52
در مورد دوست داشتن پرندهها به خاله نسيمش رفته


خیلی خیلی دوست داره بعضی وقتها مدت خیلی زیادی بهشون خیره میشه