گريه
سلام قربونت برم
رهام جون بابايي از مسافرت برگشت برات يه ماشين و يه بلوز شلوار خيلي خوشگل آورده بود.
شب رفتيم خونه مادرجون با صورت خوردي زمين كلي از بينيت خون اومد
نمي دوني چقد گريه كردم
الهي مامان بميره برات
رهام جون نمي دوني چقد دلم واست سوخت آخه چرا اينقد مي خوري زمين خيلي خيلي تند راه ميري نفسي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی