عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

وروجکای مامان مونا

1395/7/11 18:28
704 بازدید
اشتراک گذاری

روشای کوچولو و دوست داشتنی من سلام عزیزتر از جان از اواخر شهریور دیگه شیرمامان و نخوردی خیلی بدقلقی کردی به هر طریقی خواستم شیرخودمو بخوری نشد بابا برات شیرخشک خرید و دیگه رسما شیرخشکی شدی ولی منم که سرتق, شیرخودمو میدوشیدم روزی 3بار بهت میدادم ولی واقعا برام سخت و دشوار بودم چون شیرم خیلی زیاد نبود کلافه بودم مامان بزرگاتم که کلی غصه میخوردن یه روزای از شدت درد سینه هام که شیرجمع میشد و تو نمیخوردی گریه میکردم لجم میگرفت شیرخشک به اون بدمزگی رو ترجیح میدادی ...دلم میگرفت دیگه تو بغلم بهم خیره نمیشدی و شیرنمیخوردی روز به روزم لاغرمیشدی انگاری که شیرخشک بهت نمیساخت بامشورت پزشکت غذای کمکی رو شروع کردم زودتر از موعد یعنی از 5ماهگی بعداز نزدیک دوماه که من درگیر شیرخوردنت بودم به روز که از دوشیدن خسته شده بودم سینه هامم اینقد فشار داده بودم زخم شده بود بغلت کردم بردمت اتاق رهام رو تخت به یه روشی بهت شیر دادم که فک کنی شیشه دستته درکمال ناباوری شیرتو کامل خوردی وای که چقد لذت بخش بود بعداز گذشت نزدیک دوماه بدون گریه(آخه یه شبایی تو خواب بهت شیرخودمو میدادم ولی تا یه کوچولو میفهمیدی گریه میکردی)تو عالم بیداری شیر خوردی ده روز به همون روش شیر دادم بهت تا بلاخره شیرمو راحت خوردی هیچ کس باورش نمیشد دوباره شیرمامان و بخوری وروجک شیطون واکسن 6ماهگیتم به سلامتی زدیم ..20ام هرماه برات کیک میپزم ..از وقتی وارد 7ماهگی شدی احساس میکنم میخوای دندون دربیاری خیلی وقتها یهو میزنی زیرگریه دختر روخندون من بداخلاق میشه غذاهایی که برات میپزم حریره بادوم ک خودم برات خونگی درست میکنم..شیره بادوم..سوپ ..ماهیچه..سرلاک ..فرنی..مامانم یه کیسه کوچولو دوخته یه وقتهایی برنج میریزم میذارم تو غذای خودمون ک فعلا رب و ادویه نزدم به نظرخودم خیلی خوشمزه میشه مثلا تو آبگوشت قیمه مرغ کیسه رو میزارم داخل غذا عالی میشه... آب قلم تو قالب یخ ریختم و فریزکردم تو اکثرغذاهات میریزم..جوانه ماش هم درست کردم تو سوپت میریزم..از پیشرفتهاتم بگم دیگه کامل غلت میزنی و میتونی سرتو بالا نگه داری با صدای بلند میخندی..جیغ میکشی..منو کامل میشناسی تا از دایره دیدت محو میشم جیغ بنفش میکشی و من کلی ذوق میکنم میبینم بهم وابسته ای عشقم..با رهام رابطت خیلی خوبه رهام خیلی دوست داره توهم همین طور تا از مدرسه میاد کلی براش دلبری میکنی

عزیزم از اول آذر 95 فک کنم داری دندون درمیاری خیلی بدقلقی میکنی و از صب تا شب فقط بغلمی و درحال راه رفتن واقعا دیگه دستام توان نداره ولی بازم حاضرم کل24ساعت بغلم باشی فقط آروم باشی حالا خوبه ک شبا تقریبا خوب میخوابی  برات ژل دندون خریدم گوشت هم سیخ میکشم میدم دستت میگن برا تسکین دردت خوبه لثه هات اذیتت میکنه الهی بمیرم برات منتظر اومدن مرداریدای تو صدفم

95/9/17بلاخره مروارید خوشگلت از صدف دراومد مبارکت باشه عزیزدلم

95/9/18چهارتایی رفتیم گنجنامه و روشای کوچولوی ما اولین بارش برف و دیدن دونه های سفید برف و تجربه کرد.

95/9/22روشای من بدون کمک چند ثانیه میتونسنی بشینی خوردنی من

95/9/23اولین تجربه سیب خوردن نوش جونت فسقلی

مث داداشی اولین کلمه ای که گفتی بابا بود البته منظورت بابا نیست ولی مدام میگی ب ب ب ب رهامم دقیقا 7ماهگی ب ب میگفت

حالا از عشقم رهام بنویسم

اولین تجربه تنها موندن یک هفته بعداز مدرسه رفتنت 11مهر 1395 بود صبح موقع مدرسه رفتن اینقد اصرار کردی کلید خونه رو بهت بدم اولش قبول نکردم سرویست که اومد دیدم شروع کردی گریه کردن ناچارا کلید و بهت دادم قول دادم ظهر اومدی من و روشا نباشیم مجبور شدم رفتم خونه واحد روبه رویی 20دقیقه نشستم دیدم ساعت 1اومدی از چشمی نگاه کردم اول با کلید دروباز کردی دویدی تو خونه یه نگاه به دور و برت انداختی دیدی کسی نیست اینقد ذوق زده شدی دیدی کسی خونه نیست دویدی کیف  و کفشتو برداری لیز خوردی افتادی سریع در و بستی و من کلی بهت افتخار کردم و بهت ز زدم گفتم نزدیک خونم اومدم دیدم لباساتو درآوردی دستاتو مایع زدی جلو تلویزیون مشغول خوردن آب میوه ای و من بیشتر از همیشه عاشقت شدم

روشا رو اذیت میکنی میگم نکن مامان جونم کوچولوئه اذیت میشه محکم و با غرور میگی داداششم بزرگترشم

یه روز بابا رو بدرقه کردی رفت سرکار تو تراس بودی اومدی تو گفتی من واقعا به این نتیجه رسیدم زندگی بدون بابا هیچ لذتی نداره ...بعدشم گفتی مامان تو دلم گفتم ایشالا بابام صحیح و سالم برگرده آخ که من دورت بگردم که اینقد فهمیده ای و حرفای قشنگ میزنی پسر با احساس من می پرستمت عاشقتم تو یه دونه ای به خدا 

29شهریور دومین دندونت افتاد

٢٧دي سومين دندونت افتاد كلي هم ذوق كردي گفتي دوستات گفتن اگه دندونتو بزاري زير بالشت فرشته خواب برات كادو مياره سفارش دوتا سي دي رو دادي و منم اطاعت امر كردم چقد دنياتون قشنگ شما فرشته ها

رهام مامان یک ماه بعد از سوندی که برات زدیم تو آینه دیدم چندتا از تارهای موهام سفید شده خیلی غصم گرفت و ب این نتیجه رسیدم که بیراه نگفتم بدترین روزهای زندگیمو سپری کردم شکر شکر شکر که تموم شد ایشالا که از این پس فقط خوشی باشه وبس

امسال اولین تجربه روز دانش آموز با هم جشن گرفتیم شام رفتیم بیرون و برات هدیه خریدیم

این روزا حس خوبی دارم هر روز که از مدرسه میای کلمه جدید یادگرفتی و این برامن خیلی شیرین و جذابه کلا حال و هوای خونمون یه رنگ و بوی دیگه ای گرفته شبها به موقع میخوابیم صبحها همه باهم حتی فسقلی خونه روشا خانوم هم باما بیدار میشه شیربادوم میزنه تو رگ و بعد از راهی کردن داداشی میخوابه

  امسال شب کریسمس ک سالگرد ازدواجمون هست  رفتی تو اتاقت در وبستی بعد با یه برگه اومدی که روش نوشته بودی مامان شما تمام زندگی من هستی من واقعاً برا این همه احساس خالصانه چی میتونم بگم

فعلا همینا یادمه عاشقتونم عشقای زندگی من

سرفرصت عکساتونم میزارم

 

پسندها (2)

نظرات (2)

تبادل لینک
9 آبان 95 15:27
نینجا لینک شما کاربر گرامی را به تبادل لینک سه طرفه دعوت می نماید با تشکر
مامان ويهان جون
5 بهمن 95 7:53
مامان مونا عزيز خدا وجود رهام جون و روشاي نازنينو براتون حفظ كنه
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
ممنون عزیزممحبت