عشق مامان و بابا،رهام عشق مامان و بابا،رهام ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
روشا کوچولوی ماروشا کوچولوی ما، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

رهام هستي مامان وبابا

روشای ما زمینی شد

1395/5/3 17:04
865 بازدید
اشتراک گذاری

روشای من زمینی شد

فرشتۀ کوچیک خونه ما روز دوشنبه 1395/2/20ساعت14.20دقیقه با وزن3100و قد49بدنیا اومد و این روز قشنگ رو برامون خاطره ساز کرد ..برخلاف حرفایی که شنیده بودم زایمان دوم خیلی سخته من تا فردا ظهر که از بیمارستان مرخص شم درد نکشیدم سررهام خیلی درد کشیدم ولی با استفاده از پمپ درد خیلی راحت بودم و از ذوق دختردار شدن و درد نکشیدن تا صبح تو بیمارستان پلکم نزدم واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چه حس قشنگیه دختردار شدن خدایا هزار هزار مرتبه شکر که دوباره منو لایق مادر شدن دونستی

رهامم عزیزدل مامان

روز قبل زایمان چقد بغلت کردم و گریه کردم آخرین روز تک فرزندیت بود هم دلم برات گرفته بود چون دیگه مث قبل نمیتونستم کل وقتمو برات بزارم هم خوشحال بودم که دیگه تنها نیستی..خلاصه روز سختی بود هم استرس عمل هم نگران تو بودم چون تا به این سن رسیدی یک شب جدا از هم نبودیم عشقم آخر شب اومدی دستات و گذاشتی رو دلم گفتی میخوام ب روشا بگم چی برام بیاره سفارش هواپیما و سی دی و ............. از بیمارستان که اومدم کلی کادو برا تو گرفته بودن  بارمان(به قول خودت دوست صمینیت(صمیمی)) و مامان جونشم اومدن بیمارستان کلی شرمندمون کردن سفارشاتم روشا کوچولو بی کم و کاست برات آورده بودخندونک قربونی کشتیم دادیم سهم همسایه های مجتمع رو ببری یکی از همسایه ها رو دیده بودی گفته بودی الان سهم شهادت شما رو هم میارم..الانم هرچی میخوام بخورم  میگیبی حوصله برا روشا مضرب نباشه ..

روشای من

ممنونم عزیزدلم که تو شیرخوردن اذیتم نکردی الهی بمیرم برات که 4روز شیرنداشتم ولی باتمام قدرت به مکیدن ادامه دادی تا خداوند رحمان روزی تو رو به من داد گوارای وجودت نازنینم...زردی هم خداروشکرنداشتی مث رهامم...بندنافت خیلی اذیتت کرد تا14روزگیت افتاد.باورش سخته ولی تا20روزگیت هیچ کس صدای گریه تو رو نشنید واااااااای که چقد کیف کردم بخور بخواب بدون اذیت فقط موقع بلند شدن و نشستن یه کم درد داشتم (برعکس زایمان اولم که برا شیر خوردن رهام و بخیه هام عذاب کشیدم)هرچند ارزششو داشت عشق خوش قلب و رئوفی مث رهام دارمبغل
 

14روزگیت به خاطر قی کردن چشم چپت بردیمت پیش چشم پزشک گفت احتمالا مجرای اشکش تنگه قطره داد ولی خیلی زود خوب شد و خیالم راحت شد که مشکل از مجرا نیست

15روزگیت برا اولین بار رفتیم خونه مامان زهرا..

25روزگیت مصادف با 13خرداد برا اولین بار بردمت حموم دیگه بعد از اون ترسم ریخت و اکثراخودم میبرمت حموم برعکس رهام که تا مدتها میترسیدم خودم ببرمش حمومخندونک

21خرداد اولین تجربه رستوران رفتنت بود

37روزگیت بردمت آتلیه

28خرداد چلت تموم شد با رهام برات چهل کلید درست کردیم و دعا خوندیم و آب ریختیم رو سرت

وزن دو هفتگیت 3600

وزن یک ماهگی4400

وزن 45روزگیت 4800قد55

48روزگیت اولین خیره شدنت به تلویزیون و اولین تجربه پارک رفتنت

دوماهگی واکسنت و زدیم بمیرم برات که قطره استامینوفن رو نمیتونستی تحمل کنی و بالا می آوردی..وزن دوماهگی5500

کلی عکس داریم که براتون خلاصه شدش و ثبت میکنم...تا وقتی نفس میکشم کنارتونم میبوسمتون فرشته های زمینیبوس

صبح روزی که فرشته کوچولومون میخواست دنیا بیاد و ما عازم بیمارستان بودیممتنظر

عشق من با سلیقه خودت برام گل خریدی الهی من قربونت برم عزیزدلمبوس

عسل ما زمینی شد

اولین دیدار فندقای من

4روزگی روشا

شناسنامه روشای من


اینم یه سری از کادوهایی که برات آوردن از طرف روشا هواپیما و ماشین و کلی سی دی و موجود بن10برات خریدیم که فرصت نکردم عکس بگیریم از چندتا از کادوهات عکس دارم برات میذارم اینجا

این ست قشنگ و بارمان جون زحمت کشیدن

 برنامه خندوانه رامبد جوان و خیلی دوست داری جناب خان رو هم بابا از تهران برات خریده بود

عکس دست و پای کوچولوی من

بیشتر از همیشه مهربونیت برام ثابت شد وقتی دیدم شلوار خواهرتو برداشتی و میشوری مهربونمبغل

یک ماهگی روشا

40روزگی روشا

50روزگی نفس خونۀ ما

کارتهای دعوت مهمونی روشا

بارانا و روشا(20روز فاصله سنیشونه بارانا بزرگتره)این لباسم حاجی زحمتشو کشید برا پاگشا ؛مامان پروین هم یه پلاک برا پاگشات خریدن دایی جونم  زحمت کشیدن پول برا پاگشات دادن..کادوی شب مهمونیتم از طرف حاجی و دایی حسین و احتمالا برات چرخ خیاطی بخرم یا اینکه اسمتو  بدم بسازن

پ ن :(چرخ خیاطی رو برا این میخوام بخرم چون مامان پروین من هیچ وقت چرخ خیاطی نداشت برا همین ما هم هیچی یاد نگرفتیم نمیخوام تو هم مث من شی یه کم بزرگ تر بشی یه دوره مقدماتی میرم تا بتونم یه چیزایی بهت یاد بدم )

پلاک مامان پروینبغل

هدیه خونواده پدری...

برا پاگشا مامان زهرا پولشو دادن برات گوشواره بخرممحبت

از طرف خاله پریوشبوس

این دستبندم با کادوهای شب هفتت گرفتم

دوماهگی کلوچمون

لباسای شب جشن روشاجون

شب جشن روشا

رهام و دوست صمینیشخنده

جشن فارغ التحصیلی عشقم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

روشنا
16 مرداد 95 5:28
الهی دورتون بگردم من فرشته های کوچولو قربون رهامم برم با اون لباس شستنش وای منا جون عکسا عالی بود
مامانی رضا
17 مرداد 95 13:06
سلام مونا جون نمیدونی چقدر خوشحالم که عکسای روشا جون و رهام جونو میبینم ای جونم هزار ماشاءالله روشا هم مثل رهام زیباست سالم باشن الهی و موفقیتهاشونو ببینی عزیزم خیلی خوشحالم دوباره مینویسی
مامان مونا(✿◠‿◠)
پاسخ
ممنون مهربون
ن.م
15 شهریور 95 14:59
سلام تبریک میگم